ماجرای کاکه “رازو” و “طُره‌ بازخان”

سال‌ها پیش مردِ کاکه‌ای در شهر کهنه‌ی کابل زندگی می‌کرد، به‌نام راز محمد مشهور به “رازو” که پیشه‌ی شریف سلمانی داشت. کاکه رازو همیشه پیراهن و تنبان پاک و آراسته می‌پوشید و در آزاده‌گی، دلیری و پراک‌گویی (کنایه‌گویی) سرآمد دوران بود. کابل ۲۴: نترس و بی‌باک بود. موسیقی را سخت.

Read More

|در زندگی کاکه باش بچیم|

زمستان سال سیزده‌صد و شصت و هشت هجری-خورشیدی بود و با “قهار عاصی” از جاده‌ی “ده‌افغانان” پیاده رّد می‌شدیم. برف دانه دانه می‌بارید بود. کابل۲۴: عاصی شوخ و شَنگ حرف می‌زد و بخار از دهانش بیرون می‌شد، چابک و استوار گام بر می‌داشت، سرش هنگام راه‌رفتن همیشه بلند بود. می‌گفت:.

Read More