گِردِ صندلی

یک‌شب که کاکایم را با زن‌ و بچه‌‌هایش مهمان کرده بودیم و طبق معمول همه گِردِ صندلی نشسته بودیم و مادرم “کَچری قروت کوفته‌دار” پخته کرده بود، پدرم از کاکه‌ها و به‌قول خودش از آدم‌های “سَتنگ هم‌روزگارش مانند “حاجی عبدالعزیز” (معروف به لنگر زمین)، “غنی نصواری” (نصوارفروش)، “جمیل بچی بیوه”.

Read More