ماجرای مجرّدی غفور چُملک
مادر غفور که از خجالت دست از پا گُم کرده بود، پیالهی چایش را نیمهتمام گذاشت و همراه با دو زن دیگر، با مادر دختر خداحافظی کرد و بدون رویماچی و با دلِ لبریز از اندوه، آن خانه را ترک کرد. این روایت بر میگردد به سالها پیش از امروز،.