او پیش از آنکه کشته شود، عملا مرده بود. به این ترتیب، اعلام خبر مرگ او از سوی امریکا نشان می دهد که تاریخ مصرف ظواهری نه تنها برای امریکا؛ بلکه حتی برای متحدان محلی او در کابل هم شاید به پایان رسیده بود.
جو بایدن؛ رییس جمهوری امریکا در سخنانی در کاخ سفید اعلام کرد که ایمن الظواهری؛ رهبر شبکه القاعده بر اثر حمله هوایی امریکا در کابل کشته شدهاست؛ خبری که به سرعت فراگیر و واکنشبرانگیز شد.
رییس جمهوری امریکا، شامگاه دوشبنه، ۱۰ اسد گفت: «الظواهری ردی از قتل و خشونت علیه شهروندان امریکا از خود به جا گذاشتهبود و حالا عدالت اجرا شده و این رهبر تروریست، دیگر وجود خارجی ندارد.»
آقای بایدن افزود: «روز شنبه نیروهای ایالات متحده به دستور من یک حمله هوایی موفقانه را در کابل، افغانستان انجام دادند که بر اثر آن، امیر القاعده؛ ایمن الظواهری کشته شد.»
او گفت که پس از بررسیهای دقیق و تشخیص موقعیت رهبر القاعده، حدود یک هفته پیش از انجام حمله «منظوری نهایی» را در مورد هدفگیری الظواهری دادهاست.
ظواهری بعد از کشتهشدن اسامه بن لادن در پاکستان، رهبری القاعده را در سال ۲۰۱۱ به عهده گرفت.
کشته شدن ایمن الظواهری با واکنشهای گسترده در جهان رو به رو شده است؛ اما مهمترین واکنش ها حول محور آینده القاعده می چرخد.
به باور بسیاری از صاحب نظران، مرگ ظواهری در قلب کابل، پرده از رابطه ای عمیق و پیچیده میان بخشی از بدنه طالبان با هسته مرکزی رهبری القاعده برمی دارد. بررسی ابعاد و زوایای گوناگون این رابطه، ریشه ها، عوامل، دلایل و انگیزه های آن نیاز به بحثی جداگانه دارد؛ اما آنچه در حال حاضر اهمیت دارد این است که مرگ ظواهری لزوما به معنای مرگ القاعده نیست.
با وجود اینکه این شبکه در سال های اخیر به ویژه پس از ظهور نسخه های خشن تر و خونریزتر تروریزم تکفیری، به وضوح تضعیف شده و در حاشیه قرار گرفته، مرگ ظواهری دست کم در کوتاه مدت به القاعده امکان خواهد داد که یکبار دیگر از میان تروریست ها، تکفیری ها و هزاران جوان مسلمان مستعد افراط گرایی سربازگیری کند.
ظواهری با وجود اینکه گفته می شود در سایه حکومت طالبان در یک منطقه مرفه نشین به شدت تحت تدابیر امنیتی در قلب کابل زندگی می کرد؛ اما عملا نقشی در رهبری و سازمان دهی شبکه القاعده نداشت. او به احتمال قوی بسیار پیر و فرتوت شده بود و در پی سال ها زندگی در انزوا و اختفا و نیز با ظهور چهره های جوان تر و عملگراتر القاعده و دیگر سازمان های تروریستی، حتی نفوذ و تاثیر خود به مثابه یک ایدئولوگ و رهبر کاریزماتیک و معنوی را نیز از دست داده بود.
پیام های او که در سال های اخیر به ندرت منتشر می شد، تاثیر چندانی بر روحیه و روان جوانان مستعد افراط گرایی که از نظر فکری و ایدئولوژيک با القاعده، احساس همذات پنداری می کردند و به تفکرات «جهادی» این شبکه نزدیک بودند، نداشت.
بنابراین، او پیش از آنکه کشته شود، عملا مرده بود.
به این ترتیب، اعلام خبر مرگ او از سوی امریکا نشان می دهد که تاریخ مصرف ظواهری نه تنها برای امریکا؛ بلکه حتی برای متحدان محلی او در کابل هم شاید به پایان رسیده بود. درست به همین دلیل است که ابهامات و پرسش های زیادی درباره چگونگی دستیابی امریکا به اطلاعات دقیق مربوط به محل زندگی رهبر القاعده در قلب کابل وجود دارد.
پیش از این، خبرهای اندوهباری درباره حملات هوایی وحشیانه امریکا در افغانستان داشته ایم که یکی از آخرین موارد در این زمینه، قتل عام فجیع خانواده احمدی بود که اندکی پیش از فرار نیروهای امریکایی از افغانستان صورت گرفت.
بنابراین، آیا کشتن مهره مهمی مانند ایمن الظواهری که بدون شک تحت تدابیر بسیار شدید امنیتی زندگی می کرده، بدون آنکه به هیچیک از اعضای خانواده او آسیبی برسد، بدون شبکه ای از همکاری های پیچیده امنیتی و استخباراتی و دخالت چندین طرف مرتبط با این ماجرا امکان پذیر بوده است؟
پاسخ به این پرسش از آنجایی که انگیزه های قتل رهبر القاعده را مشخص می کند، به ابهامات درباره چشم انداز آینده این شبکه نیز پاسخ خواهد داد؛ زیرا نشان می دهد که با مرگ الظواهری در نتیجه یک همکاری چندجانبه سیاسی – استخباراتی، پرونده القاعده چه سرانجامی خواهد یافت و طرف های این معامله هرکدام بسته به منافع، علایق و گرایش های شان در این باره چه رویکردی در پیش می گیرند. با این وجود، این کاملا مشخص است که مرگ الظواهری، مرگ القاعده نیست و این شبکه چه بسا با استفاده از این واقعیت که او به دست امریکا کشته شده، نیروهای خود را دوباره سازمان دهد، نیروها و منابع تازه ای جذب کند و به کمک شرکا و حامیان محلی خود در افغانستان و کشورهای دیگر، با معرفی یک رهبر جوان، قدرتمندتر از گذشته ظاهر شود.
عبدالمتین فرهمند
جمهور