ظهور دو ابرقدرت جدید در قرن بیست و یکم – لارنس کوتلیکوف استاد اقتصاد در دانشگاه بوستون، معاون پژوهشی دفتر ملی تحقیقات اقتصادی و عضو انجمن اقتصاد سنجی و اقتصاددان ارشد سابق در شورای مشاوران اقتصادی رئیس جمهور ایالات متحده است. کوتلیکوف در زمینهها و زیرشاخههای اقتصاد نسلی، سیاست مالی، اقتصاد محاسباتی، رشد اقتصادی، پس انداز ملی، نابرابری درون و بین نسلی، منابع انباشت ثروت، نوع دوستی بین نسلی و اشتراک ریسک درون خانواده، اصلاحات بانکی، مالیات کربن فعالیت داشته است. کوتلیکوف یک روشنفکر عمومی است. یادداشتهایی از او در نیویورک تایمز، وال استریت ژورنال، بلومبرگ، فوربس، پی بی اس نیوز ساعت، فایننشال تایمز، بوستون گلوب، یاهو، سی ان بی سی و سایر رسانههای بزرگ منتشر شده اند. او در سال ۲۰۱۲ میلادی تلاش کرد تا نامزد انتخابات ریاست جمهوری امریکا شود. او شدیدا از هر دو حزب بزرگ سیاسی امریکا (دموکرات و جمهوری خواه) نفرت دارد و خواستار حضور حزب سوم در عرصه سیاسی امریکا است. کوتلیکوف در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ میلادی به عنوان یک نامزد ثبت نام شده نامزد شد، اما در مقابل “دونالد ترامپ” نامزد حزب جمهوری خواه متحمل شکست شد. کوتلیکوف در سال ۲۰۱۴ میلادی از نگاه هفته نامه اکونومیست در زمره تاثیرگذارترین اقتصاددانان و ۱۵ اقتصاددان برگزیده از سوی آن نشریه قرار گرفت. کتابهای بسیاری از او در زمینه اقتصاد چاپ شدهاست.
به گزارش کابل۲۴ به نقل از هیل، ایالات متحده امریکا یک هژمون اقتصادی رو به زوال است. با این وجود، تعداد بسیار کمی از امریکاییها از جمله سیاستمداران این موضوع را درک میکنند. بچههای تازه از راه رسیده و بسیار بزرگ در بلوک هژمونها چین و پس از آن هندوستان هستند و این موضوع در شدیدترین سناریوها صدق میکند. تا سال ۲۱۰۰ میلادی ایالات متحده با رتبه بندی تولید ناخالص داخلی در جایگاه سوم قرار خواهد گرفت که تنها در ۱۲ درصد از تولید جهانی در مقایسه با چین و هند به ترتیب با ۲۷ درصد و ۱۶ درصد تولید جهانی مشارکت خواهد داشت.
این پیام یک مطالعه جدید جامع صورت گرفته توسط من و همکارانم میباشد. این مطالعه که شرح و نتایج آن به تازگی توسط دفتر ملی تحقیقات اقتصادی منتشر شده کشورهای جهان را به ۱۷ منطقه تقسیم کرده و به دقت بر اساس پیش بینیهای جمعیتی سازمان ملل متحد و همچنین دادههای مالی صندوق بین المللی پول تنظیم شده است.
دو نیروی اصلی که آینده اقتصادی یک منطقه را تعیین میکنند رشد بهره وری نیروی کار و جمعیت آن منطقه هستند. بر اساس دادههای تاریخی، بهره وری نیروی کار چین و هند تا سال ۲۰۵۰ میلادی به ترتیب به ۳۰ درصد و ۱۳ درصد سطح بهره روی نیروی کار ایالات متحده خواهد رسید.
در سال ۲۱۰۰ میلادی چین به اندازه ایالات متحده و هند ۳۰ درصد بهره وری خواهند داشت. از سوی دیگر، جمعیت چین تا پایان قرن فعلی به میزان ۴۰۰ میلیون نفر (یعنی بیش از جمعیت فعلی ایالات متحده) کاهش خواهد یافت. در مقابل، هند ۴۰۰ میلیون نفر جمعیت بیشتر خواهد داشت. در سال ۲۱۰۰ میلادی جمعیت آن کشور ۵۰ درصد بیش از جمعیت چین خواهد بود. در همین حال، جمعیت ایالات متحده حدود ۳۰ درصد رشد خواهد داشت و تقریبا ۱۲۰ میلیون نفر (بیش از جمعیت فعلی فیلیپین) به آن افزوده خواهد شد.
این تغییرات عظیم و تکان دهنده هستند. تا پایان قرن، کشورهای جنوب صحرای آفریقا ۲.۴ میلیارد نفر بیشتر خواهد داشت. این نزدیک به اضافه شدن جمعیت دو چین در شرایط فعلی است. قرار است تعداد ساکنان خاورمیانه به اضافه آفریقای شمالی تقریبا ۸۰۰ میلیون افزایش یابد که تقریبا ۲.۵ برابر جمعیت امروز ایالات متحده خواهد بود.
جمعیت برخی دیگر از کشورها تا سال ۲۱۰۰ کاهش خواهند یافت: ژاپن ۴۰ درصد، اروپای غربی ۱۰ درصد، روسیه ۱۴ درصد و اروپای شرقی ۳۶ درصد. نکته جالب توجه در اینجاست که چه جمعیت خاص یک منطقه کاهش یابد و چه افزایش تمام مناطق پیری جمعیت را تجربه خواهند کرد.
برای مثال، چین را در نظر بگیرید. افراد ۷۰ ساله یا مسنتر در حال حاضر ۶ درصد از جمعیت چین را تشکیل میدهند. تا سال ۲۱۰۰ میلادی آنان ۲۶ درصد جمعیت چین را تشکیل خواهند داد. برای آمریکای لاتین، آسیای مرکزی و جنوب آسیا پیری پیش بینی شده به همان اندازه قابل توجه است.
هم چنین، پیر شدن جمعیت استرسهای مالی چشمگیری را به خصوص در زمینه پرداخت مستمری سالمندان و بازنشستگان به همراه خواهد داشت. چندین منطقه، از جمله ایالات متحده و چین برای تامین مالی مزایای بازنشستگان خود بهتر است هر چه زودتر به طور چشمگیری نرخ مالیات بر حقوق را افزایش دهند.
تغییرات جمعیتی در اندازه جمعیت و توزیع سنی بسیار مهم است. با این وجود، رشد بهره وری اساسی است. در سال ۲۱۰۰ میلادی کشورهای جنوب صحرای آفریقا ۳۰ درصد بیشتر از مجموع چین و هند جمعیت خواهند داشت. رشد آهسته بهره وری آن منطقه بدان معناست که سهم کشورهای آن منطقه از تولید جهانی از ۲ درصد به ۴ درصد خواهد رسید.
در زمینه اتوماسیون (خودکار سازی، معمولا به فرایند قادر ساختن ماشینها به انجام عملیاتهای ترتیبی از پیش تعیین شده بدون دخالت انسان یا با دخالت کم و هم چنین استفاده از تجهیزات خاص که عملیاتهای صنعتی را اجرا و کنترل میکنند گفته میشود) غرب در حال حاضر کارگران ماهر بیشتری برای تولید و استفاده از فناوری پیشرفته دارد. با این وجود، همان گونه که در مطالعه صورت گرفته توسط ما نشان داده شده اتوماسیون باید با سرعت بیشتری پیش برود تا اهمیت پیدا کند.
درک چنین آیندهای ممکن است غیر قابل تصور به نظر برسد. با این وجود، باید برای فهم بهتر آن سال ۱۹۴۵ میلادی را دوباره مرور کنیم زمانی که اقتصاد آمریکا نیمی از کل اقتصاد جهان را تشکیل میداد. در آن زمان، سهم چین از تولید جهانی ناچیز بود.
امروز، سهم جهانی ایالات متحده از تولید ناخالص داخلی تنها ۱۶ درصد میباشد که تقریبا برابر سهم چین است. تا پایان قرن، اقتصاد چین همان طور که نشان داده شد بیش از دو برابر اقتصاد امریکا خواهد بود و در مورد روسیه سهم آن کشور از تولید جهانی از ۳ درصد امروز به ۱ درصد کاهش خواهد یافت.
البته پیش بینیها توسط مفروضات نامطمئن صورت میگیرند. با این وجود، در صورت عدم کاهش فوری و دائمی در رشد بهره وری چین واقعیت آن است که قرن بیست و یکم متعلق به آن کشور خواهد بود. با توجه به این موضوع، آمریکا چه واکنشی نشان خواهد داد؟
به احتمال زیاد افتادن در “دام توسیدید” یا تمایل هژمونهای رو به زوال برای مقابله پیشگیرانه با قدرتهای در حال ظهور به منظور حفظ سلطه مسیری است که امریکا خواهد پیمود. در این زمینه شاهد سیاستهای جدید امریکا هستیم که دسترسی چین به تراشهها را محدود میکند و واشنگتن را متعهد به دفاع از تایوان میسازد.
تلاش برای مهار چین از نظر اقتصادی و نظامی هزینه بسیار بالایی با موفقیت غیر محتمل به همراه خواهد داشت. در دوران باستان، اسپارت آتن را تحت سلطه خود در آورد. راز آن موفقیت کمک خارجی از سوی سرزمین پارس (ایران باستان) بود. ائتلافی متشکل از ایالات متحده، اروپا، جاپان، آسیای جنوب شرقی و هند میتواند بر ببر چینی غلبه کند. با این وجود، انجام این کار مستلزم حفظ یک اتحاد محکم برای چندین دهه است چیزی که برای آتن و اسپارت در طول جنگهای صورت گرفته با پارس کارآمد بود، اما پس از آن از کارآمدی برخوردار نبود.
در مجموع، ایالات متحده و چین مکانهای اقتصادی تجاری هستند. با این وجود، این روند دو کشور را در مسیر احتمالی جنگ قرار میدهد. چنین جنگی آسیبهای وحشتناک و طولانی مدتی را به اقتصاد دو کشور وارد میسازد و کشورهای دیگر مانند هند را وادار میکند که تکههای برجا مانده از آن را بردارند