قتل هولناک کبرا رضایی، دختر جوان مهاجر افغان در پاکدشت تهران، نهتنها یک جنایت فردی تکاندهنده است، بلکه نشانهای از چالشهای عمیق اجتماعی، فرهنگی و سیستمی در ایران به شمار میرود. این واقعه، که در آن جسد قربانی با اسید تکهتکه شده بود، پرسشهایی جدی درباره وضعیت مهاجران، تبعیض ساختاری و ضعفهای نظارتی در ایران مطرح میکند.
کابل ۲۴: کبرا رضایی بهعنوان یک مهاجر افغان در جامعهای زندگی میکرد که مهاجران، بهویژه از افغانستان، اغلب با تبعیض، حاشیهنشینی و محدودیتهای قانونی مواجهاند. گزارشهای شبکههای اجتماعی، مانند اظهارات کاربران شبکههای اجتماعی، این قتل را نتیجه «نژادپرستی» و «تبعیض سیستمی» علیه مهاجران توصیف کردهاند. ایران، میزبان میلیونها مهاجر افغان، فاقد سیاستهای جامع برای ادغام اجتماعی این گروه است.
محدودیتهای دسترسی به خدمات عمومی، آموزش و بازار کار، مهاجران را در موقعیتهای آسیبپذیر قرار داده و آنها را به اهداف آسان خشونت تبدیل میکند. این تبعیض ساختاری، که در نگاه منفی برخی افراد جامعه به مهاجران ریشه دارد، فضایی را ایجاد کرده که در آن جنایاتی مانند قتل کبرا رضایی میتواند رخ دهد.
ضعف در شفافیت و اطلاعرسانی
یکی از جنبههای نگرانکننده این پرونده، تأخیر حدود 50 روزه در انتشار خبر این جنایت است. این تأخیر، که برخی کاربران شبکههای اجتماعی آن را «پنهانکاری» نامیدهاند، نشاندهنده ضعف در شفافیت نهادهای قضایی و رسانهای ایران است.
چنین تأخیری نهتنها اعتماد عمومی به سیستم قضایی را خدشهدار میکند، بلکه این شائبه را ایجاد میکند که پروندههای مرتبط با مهاجران ممکن است به دلیل حساسیتهای اجتماعی یا سیاسی به حاشیه رانده شوند. این موضوع بهویژه در مورد اقشار حاشیهای مانند مهاجران، که اغلب صدایی در رسانهها ندارند، نگرانکنندهاست.
نگرشهای فرهنگی و زمینههای خشونت
گزارش انصافنیوز اشاره میکند که متهم پس از اطلاع از نامزدی کبرا رضایی «دچار حالت شدید عصبی» شده و مرتکب قتل شده است. این انگیزه فردی ممکن است ریشه در نگرشهای فرهنگی و اجتماعی داشته باشد که مهاجران را بهعنوان «دیگری» میبیند.
اظهارات برخی کاربران شبکه های اجتماعی به «فاشیسم» و «نژادپرستی» اشاره دارند، که نشاندهنده نگرانی از رشد نگرشهای تبعیضآمیز در بخشهایی از جامعه ایران است. این نگرشها میتوانند با گفتمانهای رسمی و سیاستهایی که مهاجران را بهعنوان تهدید یا بار اقتصادی معرفی میکنند، تقویت شوند و به عادیسازی خشونت علیه گروههای حاشیهای، بهویژه زنان مهاجر، منجر شوند.
ناکارآمدی نظارت و حمایت قانونی
این جنایت در پاکدشت، منطقهای حاشیهای با نظارت امنیتی و اجتماعی محدود، رخ دادهاست. ضعف در نظارت بر مناطق حاشیهنشین و نبود حمایتهای قانونی کافی برای مهاجران، بهویژه زنان، زمینهساز چنین فجایعی است.
در حالی که متهم پس از ارائه شواهد به جرم خود اعتراف کرده، این پرسش باقی میماند که چرا چنین جنایتی در وهله اول امکان وقوع یافته و چرا شناسایی و پیگیری آن اینقدر طولانی شده است؟ این موضوع نشاندهنده شکافهای جدی در سیستمهای نظارتی و قضایی ایران است که اقشار آسیبپذیر را در معرض خطر قرار میدهد.
مسئولیت دولت در قبال مهاجران
ایران بهعنوان کشوری که میزبان میلیونها مهاجر افغان است، مسئولیت قانونی و اخلاقی دارد که امنیت و حقوق اولیه آنها را تضمین کند. با این حال، سیاستهای سختگیرانه مهاجرتی، اخراجهای اجباری و محدودیتهای دسترسی به خدمات، به حاشیهراندن بیشتر این گروه منجر شدهاست. این وضعیت، همراه با فقدان برنامههای آموزشی برای مقابله با تبعیض در جامعه، فضایی را ایجاد کرده که در آن مهاجران، بهویژه زنان، در برابر خشونت آسیبپذیرترند.
قتل کبرا رضایی تنها یک جنایت فردی نیست، بلکه نشانهای از مشکلات عمیقتر در ساختار اجتماعی و سیاسی ایران است. تبعیض ساختاری علیه مهاجران، ضعف در شفافیت و نظارت، و نگرشهای منفی فرهنگی، همگی به ایجاد فضایی منجر شدهاند که در آن چنین فجایعی امکان وقوع دارند.
این واقعه باید هشداری برای بازنگری در سیاستهای مهاجرتی، تقویت نظارت بر مناطق حاشیهای، و ترویج فرهنگ پذیرش و همزیستی باشد. تا زمانی که این مسائل ریشهای حل نشوند، خطر تکرار چنین جنایاتی همچنان وجود خواهد داشت.