اکنون وضعیت به شدت متفاوت است و خاورمیانه به دلیل درگیریها و حضور شبه نظامیان به آشفتهترین منطقه در جهان تبدیل شده است.
اعراب هیچ تلاش دسته جمعی چشمگیری برای رسیدگی به هرج و مرج انجام نداده اند احتمالا به دلیل این باور که به طور طبیعی از بین خواهد رفت در حالی که این بی نظمی میتواند پیامدهای ناخواستهای داشته باشد. با وخامت شرایط سیاسی ممکن است اوضاع از کنترل خارج شود.
نویسنده: عبدالرحمن راشد
به گزارش کابل۲۴ به نقل از شرق الوسط؛ این غیرقابل انکار است که منطقه ما گرفتار بحرانهای مداومی است که مانع ثبات، صلح و توسعه پایدار برای مردم ساکن آن میشود.
علاوه بر این، این بحرانها در حال حاضر به طور فزایندهای در حال افزایش هستند.
با تامل در تاریخ منطقه آخرین باری که اخبار مثبت جمعی قابل توجهی منتشر شد زمانی بود که کشورهای عربی استقلال خود را اعلام کردند.
به طور خاص، اردن، سوریه و لبنان یک سال پس از پایان جنگ جهانی دوم استقلال خود را به دست گرفتند.
سایر کشورهای عربی از این روند پیروی کردند و لیبی، الجزایر، مراکش، سودان و تونس در دهه ۱۹۵۰ مستقل شدند.
خروج بریتانیاییها و فرانسویها که اغلب مقصر بحرانهای منطقه بودند به کشورهای تازه استقلال یافته امکان داد تا به طور مستقل تصمیم بگیرند.
اتحادیه عرب به منظور ادامه شتاب ارتقای صلح و همکاری در منطقه تاسیس شد.
کشورهای منطقه در حالی با مشکلات خود مواجه شدند که درگیر دو معضل دائمی بودند:
مسئله مزمن فلسطین و بحران در حال تغییر دیگری مانند جنگ داخلی لبنان، ظهور چپگرایان در حال جنگ در یمن جنوبی، جنگ عراق و ایران، تهاجم عراق به کویت و حمله علیه عراق.
علیرغم بحرانهای گاه و بیگاه بخش عمده این منطقه وسیع نسبتا آرام بود.
با این وجود، اکنون وضعیت به شدت متفاوت است و خاورمیانه به دلیل درگیریها و حضور شبه نظامیان به آشفتهترین منطقه در جهان تبدیل شده است.
با تبدیل شدن بسیاری از کشورها به یادگارهای شکست خورده انقلابهای رخ داده در سال ۲۰۱۱ میلادی چه عاملی باعث فروپاشی امنیت منطقهای شد که بیش از نیمی از کشورها را در هرج و مرج مداوم قرار داد؟
به طور خلاصه، زنجیره حوادث با برکناری سریع بن علی در تونس آغاز شد. تونس علیرغم اجتناب از درگیری خشونت آمیز کماکان برای غلبه بر موانع خودش تلاش میکند.
در همین حال، خودداری “معمر قذافی” از کناره گیری در جریان یک قیام گسترده در لیبی در نهایت به مداخله ناتو و فروپاشی رژیم سیاسی تحت رهبری او انجامید.
در نتیجه آن رخداد جنگ قدرت میان مردم لیبی به وجود آمد.
“حسنی مبارک” باسابقهترین رئیس جمهور مصر پس از حمایت ارتش از مردم مصر قدرت را رها کرد.
در سوریه حکومت اسد کنترل خود را بر بخشهای عمدهای از آن کشور از دست داد، اما دمشق پایتخت سوریه را در دست داشت.
“علی عبدالله صالح” از قدرت کناره گیری کرد و شبه نظامیان انصارالله کنترل صنعا را در دست گرفتند در حالی که انقلابیون درباره اعطای مصونیت به رئیس جمهور مخلوع بحث میکردند.
بحرین و کویت به ترتیب اعتراضات را در میدان لؤلؤ و میدان الاراده سرکوب کردند.
لبنان، عراق و سومالی از جمله کشورهایی هستند که هم چنان شکست یا هرج و مرج را فراتر از محدوده انقلابات تجربه میکنند.
کشورهای دیگر از فروپاشیهای گذشته درس گرفته اند و دریافته اند که تغییر اغلب منجر به فجایع بیشتر میشود.
با گذشت بیش از دوازده سال اکنون میتوان قضاوت درستی در مورد وقایع رخ داده داشت.
برخی از تحلیلگران غربی در ابتدا دیدگاه مثبتی داشتند و شباهتهایی را بین قیامهای خاورمیانه و انقلابهای اروپای شرقی ۱۹۸۹ ترسیم کردند که شاهد فروپاشی مسالمت آمیز هفت رژیم (به استثنای رومانیا) ظرف مدت سه سال بود.
با این وجود، این مقایسهای ناقص است، زیرا تغییرات در اروپای شرقی نتیجه فروپاشی رژیم کمونیستی در مسکو و رژیمهای وابسته به آن بود.
غرب مسئولیت حفاظت، کمک و سازماندهی گذار را به عهده گرفت و از سقوط آن وضعیت به آشوب جلوگیری کرد.
از دهه ۱۹۵۰ میلادی خیابانهای جهان عرب تحت تسلط اسلام گرایان و چپها بوده اند.
جنبش چپ شامل بعثیها، ناسیونالیستها، ناصریستها و سوسیالیستهایی است که پیشتر نتوانسته بودند در کشورهایی مانند مصر، سودان، عراق، سوریه و یمن جنوبی حکومت کنند.
آنان در سال ۲۰۱۱ میلادی مجددا از طریق تظاهرات در تونس، لیبیا و سوریه ظهور کردند که منجر به پایانهای فاجعه باری شد.
مهار یا همزیستی با یک یا دو بحران منطقهای ممکن است، اما جنگ مداوم و درگیریهای نظامی خطری را برای همگان به همراه دارد.
در واقع، هیچ تلاش دسته جمعی قابل توجهی از سوی اعراب برای رسیدگی به هرج و مرج جاری صورت نگرفته است احتمالا به دلیل وجود این باور که این هرج و مرج به طور طبیعی از بین خواهد رفت این در حالیست که چنین بی نظمیای میتواند پیامدهای ناخواستهای داشته باشد. با وخیمتر شد شرایط سیاسی اوضاع ممکن است از کنترل خارج شود.