نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم که بر پایه نهادهای بینالمللی و هژمونی امریکا شکل گرفته بود، امروز با سیاستهای ملیگرایانه و یکجانبهگرایانه ترامپ دچار فرسایش شده است.
ترامپ با جنگهای تجاری، بیاعتنایی به متحدان و تضعیف ساختارهای چندجانبه، مشروعیت و قدرت نرم امریکا را کاهش داد و فرصت تقویت جایگاه چین را فراهم ساخت. اکنون بسیاری از کشورها به سمت پکن متمایلاند.
ایشان تارور فرارو– ایشان تارور، ستون نویس روزنامه واشنگتن پست
به گزارش کابل۲۴ به نقل از روزنامه واشنگتن پست، فریب نمایش تانکهایی را نخورید که امسال در خیابانهای پکن، مسکو و حتی واشنگتن به حرکت درمیآیند.
فاتحان جنگ جهانی دوم شاید هنوز پس از گذشت هشت دهه پیروزی خود را جشن می گیرند. اما حقیقت این است که اجماع تاریخی بر سر «دوران پساجنگ» سالهاست فرو ریخته است.
اما «دوران پساجنگ» دقیقاً به چه معناست؟ این اصطلاح معمولاً به نظام بینالمللیای اشاره دارد که بر ویرانههای جنگ جهانی دوم بنا شد؛ نظامی که ارزشها و اصول آن شالوده سازمان ملل را شکل داد، معماری امنیت جهانیاش در دوران رقابت شدید امریکا و شوروی طراحی شد و چارچوب ژئوپولیتیک و تجارت جهانیاش دههها با سیاست خارجی و قدرت نظامی ایالات متحده دوام یافت.
افول نظم آمریکایی؛ از صلح پساجنگ تا شکافهای دوران ترامپ
بسیاری از امریکاییها سالها این باور را داشتند که برتری کشورشان در نظام جهانی ارزشی حیاتی است و باید حفظ شود.
کشورهای دیگر از اروپا گرفته تا شرق آسیا نیز از حضور زیر چتر امنیتی واشنگتن استقبال کردند و از «صلح امریکایی» بهرهمند شدند؛ نظمی که مسیر جهانیشدن و شکوفایی اقتصادی را هموار ساخت. با این حال، این وضعیت از آغاز با تنش و مخالفت همراه بود و در قرن حاضر بیش از پیش شکننده نشان داد.
شکستها و زیادهرویهای امریکا در «جنگ علیه ترور» و بحران مالی جهانی ضربههای سنگینی به آن وارد کردند. بیش از یک دهه است که تحلیلگران از افول نظم پساجنگ جهانی دوم سخن میگویند.
روی کار آمدن دونالد ترامپ این روند را تسریع کرد. ملیگرایی افراطی، سیاستهای حمایتی در تجارت، فشار بر متحدان و بیاعتنایی به نهادهای چندجانبهای مانند سازمان ملل، همگی نشانههای گسستی آشکار از سنت دولتهای پیشین امریکا بود.
ترامپ و حلقه نزدیکش معتقد بودند قواعد نظم بینالمللی همان قواعدی که زمانی واشنگتن بنا کرد و دههها به سود آمریکا تمام شد دیگر به نفع ایالات متحده عمل نمیکند.
از نگاه دولت ترامپ، چین و سایر قدرتهای نوظهور سالها از امتیازات ناعادلانه و سهلگیری امریکا بهرهمند شده بودند. مارکو روبیو، وزیر خارجه ایالات متحده، اندکی پس از آغاز کار خود صراحتاً گفت: «نظم جهانی پساجنگ نهتنها منسوخ شده، بلکه امروز به سلاحی علیه ما تبدیل گشته است.»
تقریباً همزمان، یکی از دیپلماتهای ارشد جنوب جهانی به من ( نویسنده) گفت اگرچه واشنگتن همواره روسیه و چین را به رفتارهای «تجدیدنظرطلبانه» پس از جنگ سرد متهم کرده، این در واقع دولت ترامپ بود که اساس کشتی نظم موجود را متلاطم کرد.
از مسکو تا پکن؛ روایت جدید چین از نظم پساجنگ و پایان هژمونی امریکا
پکن بهسرعت این روایت را پذیرفت. ملیگرایان چینی از مفسران رسانهای تا اساتید دانشگاه، نسخهای از تاریخ جنگ جهانی دوم را تبلیغ کردند که نقش امریکا در یاریرساندن به چین را کماهمیت جلوه میدهد.
شی جینپینگ، رئیسجمهور چین، نیز در آستانه جشنهای مه در مسکو به مناسبت هشتادمین سالگرد پیروزی شوروی بر آلمان نازی، در مقالهای در رسانههای دولتی روسیه نوشت: «ما باید با قاطعیت از نظم جهانی پساجنگ دفاع کنیم. هرچه اوضاع بینالمللی آشفتهتر شود، ضرورت پاسداری از اقتدار سازمان ملل بیشتر خواهد بود.
ما باید از نظام بینالملل مبتنی بر سازمان ملل حمایت کنیم و چندقطبیگرایی و جهانیشدن فراگیر اقتصادی را بهطور مداوم پیش ببریم.»شی جینپینگ این هفته بار دیگر پیام همیشگی خود را تکرار کرد؛ آن هم در حالی که نزدیک به ۲۰ رهبر جهان، از جمله ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه و نارندرا مودی نخستوزیر هند، برای یک نشست امنیتی مهم راهی پکن شدند.
او خواستار «ایستادگی صریح در برابر هژمونی و سیاست قدرت» شد؛ عبارتی که آشکارا کنایه به ایالات متحده داشت و بر «چندجانبهگرایی واقعی» بهعنوان راهحل جایگزین تأکید کرد؛ مفهومی که با رویکرد دوجانبهگرایانه و معاملهمحور دونالد ترامپ در تضاد کامل است. شی در سخنانش اعلام کرد: «نظام حکمرانی جهانی به نقطه عطف تازهای رسیدهاست.»
این اظهارات تازگی ندارد، اما رفتار دولت ترامپ باعث شده روایت پکن باورپذیرتر از گذشته جلوه کند. جنگهای تجاری کاخ سفید و تغییر موضع ناگهانی آن علیه اقتصادهای بزرگی مانند هند و برازیل، سبب شده بسیاری از کشورها از برازیلیا گرفته تا دهلی، واشنگتن را بیشتر به چشم رقیب و تهدید ببینند و به سمت توافقهای تازه با چین گرایش پیدا کنند.
جاناتان زین، پژوهشگر اندیشکده بروکینگز، در گفتوگو با نیویورک تایمز تاکید کرد: « موفقیت راهبرد سیاست خارجی شی در صف رهبرانی که برای دیدار به پکن میآیند منعکس شده است. شی امروز به جای احساس انزوا در برابر امریکا و متحدانش، شاهد هجوم سران کشورها به پکن است.»
نشریه اکونومیست نیز این هفته نوشت: «ادعای شی مبنی بر رهبری ائتلافی جهانی از قدرتهای بدبین به آمریکا چندان دور از ذهن نیست.
در حوزه تجارت، جایی که پیشبینیپذیری حرف اول را میزند، لاف چین مبنی بر اینکه لنگر ثبات جهانی است، اکنون پژواک واقعی دارد. چین در حال حاضر بزرگترین شریک تجاری کالا برای اکثر کشورهای حاضر در این نشست و حدود ۱۰۰ کشور دیگر جهان به شمار میرود.
در شرایطی که دولت ترامپ جنگ اقتصادی پیوستهای علیه شرکای خود به راه انداخته، حتی سیاستهای مرکانتیلیستی و سرمایهداری دولتی پکن در قیاس، چندان برجسته به نظر نمیرسند.»
از قدرت نرم تا فرسایش مشروعیت؛ میراث ترامپ برای امریکا و جهان
دولت ترامپ جهان را وارد دورهای مبهم از اجبار و جنگ اقتصادی کرده است؛ فضایی که در آن بسیاری از کشورها بهجای واشنگتن، به مزایای نزدیکی با پکن میاندیشند.
هنری فارل و آبراهام نیومن، دو پژوهشگر برجسته، در شماره اخیر فارن افرز نوشتند: «دولت امریکا در جدال فرسایشی با چین، عملاً نظامهای کارشناسیای را که برای مدیریت مصالحههای پیچیده لازماند، تضعیف میکند. همه دولتها ناگزیرند هواپیما را در حال پرواز تعمیر کنند، اما این نخستین دولتی است که در ارتفاع ۳۰ هزار پایی قطعاتی تصادفی از موتور را جدا میکند.»
برای بسیاری در جامعه سیاست خارجی امریکا، این تغییر بهغایت نگرانکننده است. چاک هیگل، سناتور پیشین و وزیر دفاع اسبق جمهوریخواه از ایالت نبراسکا، در گفتوگو با همکارانم هشدار داد: «چطور میتوان در جهانی چنین پیچیده و پرخطر حرکت کرد؟ با تخریب چیزهایی که کارآمد بودهاند؟ نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم بر پایه نهادها، حاکمیت قانون و منافع مشترک بنا شد؛ فروپاشی آن اقدامی بسیار خطرناک است.
این بزرگترین تهدید برای آینده بشریت خواهد بود.» او در ادامه تأکید کرد که عقبنشینی آمریکا از این نظم «فاجعهای» برای کل جهان رقم میزند.
بسیاری از تحلیلگران، هرچند دیدگاهی کمتر فاجعهانگارانه دارند، اما همچنان نسبت به تأثیرات ترامپ بر نظم جهانی بدبین باقی ماندهاند. حسین کالوت، استاد علوم سیاسی در برازیل معتقد است: «سیاستهای ترامپ در حال فرسایش قدرت نرم و مشروعیت بینالمللی ایالات متحده است و همزمان با تضعیف ساختارهایی که زمانی پشتوانه برتری آمریکا بودند، به توانمندی بیشتر رقبایی چون چین کمک میکند.»
در همین راستا، جوزف نای، نظریهپرداز امریکایی که نخستین بار مفهوم «قدرت نرم» را وارد ادبیات سیاسی کرد، در یکی از آخرین مقالاتش پیش از مرگ هشدار مشابهی داد. او نوشت: «ترامپ اگر تصور میکند میتواند در حالی با چین رقابت کند که اعتماد متحدان امریکا را تضعیف میسازد، جاهطلبیهای امپراتوریگرایانه را پیش میبرد، آژانس توسعه بینالمللی (USAID) را از کار میاندازد، صدای امریکا را خاموش میکند، قوانین داخلی را زیر سؤال میبرد و از نهادهای سازمان ملل کناره میگیرد، به احتمال زیاد شکست خواهد خورد. آنچه او ویران کرده شاید قابل بازسازی باشد، اما هزینهای گزاف خواهد داشت.»


