در دنیای درهم آمیخته امروزی این تصور که چین میتواند از نظر اقتصادی سقوط کند و امریکا همچنان رشد کند کاملا خیالی است. هم چنین، تصور این که در چنین تلاشی اروپاییها بدون توجه به وسعت بازار چین با ما همراه میشوند نیز یک خیال و توهم است. به سر تعظیم فرود آوردن هفته گذشته مکرون رئیس جمهور فرانسه در مقابل شی در پکن نگاه کنید.
توماس فریدمن– توماس فریدمن؛ ستون نویس نیویارک تایمز و مفسر و نویسنده سیاسی امریکایی است. او سه بار برنده جایزه پولیتزر به عنوان ستون نویس هفتگی نیویارک تایمز برای پوشش خبری جنگ در لبنان، اخبار و تحولات اسرائیل و تاثیر جهانی تروریسم شده است. او مطالب زیادی در مورد امور خارجی، تجارت جهانی، خاورمیانه، جهانی شدن و مسائل زیست محیطی نوشته است.
به گزارش کابل۲۴ به نقل از نیویارک تایمز؛ من به تازگی از سفر به چین برای اولین بار از زمان شیوع کووید به این سو بازگشتم. بازگشت به پکن یادآور اولین قانون روزنامه نگاری من بود:
“اگر به آنجا سفر نکنید چیزی درباره آنجا نخواهید دانست”. روابط بین ایالات متحده و چین به قدری بد و به اندازهای تیره و باعث کاهش تماس بین ما و چینیها شده که تعداد بسیار کمی از خبرنگاران امریکایی در چین باقی مانده اند.
رهبران مان به سختی در این باره صحبت میکنند که ما اکنون مانند دو گوریل غول پیکر هستیم که از یک سوراخ به یکدیگر نگاه میکنیم. هیچ نتیجه خوبی از این وضعیت حاصل نخواهد شد.
سفر اخیر “تسای اینگ ون” رئیس جمهور تایوان به ایالات متحده پکن را بر آن داشت تا رزمایشهای آتشین را در سواحل تایوان برگزار کند و بار دیگر درباره صلح و ثبات در تنگه تایوان هشدار دهد.
این موضوع نشان داد که جو تا چه اندازه داغ شده است. برداشتن کوچکترین قدم اشتباهی از سوی هر یک از طرفین میتواند آتش جنگ بین امریکا و چین را شعله ور سازد و وضعیتی که در برابر آن، جنگ اوکراین صرفا یک گرد و غبار به پا شده در محله به نظر خواهد رسید.
این یکی از دلایلی بود که تصمیم گرفتم به چین سفر کنید و وضعیت را از طریق دیافراگمی بزرگتر از سوراخ سوزن، رصد کنم. حضور در مجمع توسعه چین، گردهمایی بسیار مفید سالانه پکن متشکل از رهبران تجاری محلی و جهانی، مقامهای ارشد چینی، دیپلماتهای بازنشسته و چند روزنامه نگار محلی و غربی برخی از حقایق قدرتمند قدیمی را به من یادآوری کرد و مرا در معرض برخی از واقعیتهای چشمگیر تازه درباره روابط ایالات متحده و چین قرار داد.
موضوع تازه آن است که اکنون بسیاری از کالاها و خدماتی که ایالات متحده و چین به یکدیگر میفروشند دیجیتال هستند و کاربرد دوگانه دارند.
بدان معنا که هم میتوانند به عنوان ابزار و هم به مثابه سلاح مورد استفاده قرار گیرند. درست زمانی که اعتماد بین ایالات متحده و چین بیش از هر زمان دیگری اهمیت پیدا کرده این اعتماد بیش از همیشه کمیاب شده است. این روندی بد است.
امریکا و چین
امروز در امریکا به نظر میرسد که رقابتی بین دموکراتها و جمهوری خواهان به راه افتاده بر سر این که چه کسی میتواند در مورد چین شدیدتر صحبت کند.
دو کشور به قدری از یکدیگر تصویر یک شیطان را ساخته اند که به راحتی میتوان فراموش کرد که دو ملت تا چه اندازه با هم نقاط اشتراک داریم.
من فکر نمیکنم پس از ایالات متحده در هیچ کشور بزرگی به اندازه چین اخلاق کاری پروتستان و جمعیت طبیعتا سرمایهدار وجود داشته باشد.
بازگشت به چین هم چنین باعث شد تا وزن و قدرت هولناکی را مشاهده کنم که چین از زمان گشایش درهایش به روی جهان در دهه ۱۹۷۰ میلادی و حتی از زمان شیوع کووید در سال ۲۰۱۹ میلادی به این سو کسب کرده است.
سیستمهای نظارت و ردیابی دیجیتال دولتی پلیس و دوربینهای تشخیص چهره در آن کشور در همه جا حضور دارند.
حزب کمونیست چین هرگونه چالشی را برای حاکمیت خود یا شی جین پینگ رئیس جمهور آن کشور درهم شکسته است.
امروزه برای یک ستون نویس روزنامهای خارجی بسیار دشوار است که یک مقام ارشد و حتی یک باریستای استارباکس را وادار به صحبت درباره مقولههای مختلف در چین کند. یک دهه پیش در چین وضعیت این گونه نبود.
تسلط حزب کمونیست سبب شده دولت چین زیرساختهایی در سطح و رده جهانی و کالاهای عمومی را ایجاد کنند.
زندگی طبقات متوسط و پایین چین به طور پیوسته بهتر میشود. به طور خاص در پکن و شانگهای تا حد زیادی آلودگی هوا برطرف شده و تعداد زیادی از فضاهای سبز تازه و قابل پیاده روی باعث شده اند در مقایسه با گذشته بیشتر قابل زندگی شوند.
شانگهای اخیرا ۵۵ پارک جدید ساخته که مجموع آن را به ۴۰۶ رسانده است و برای ساخت نزدیک به ۶۰۰ پارک دیگر نیز برنامه ریزی کرده است.
در حال حاضر حدود ۹۰۰ شهر و شهرک در چین از طریق قطارهای سریع السیر خدمات رسانی میکنند.
حتی سفر به مناطق بسیار دوردست در چین نیز آسانتر، راحتتر و ارزانتر شده است.
این در حالیست که در طول ۲۳ سال گذشته امریکا دقیقا یک نوع خط ریلی پرسرعت به نام Acela ساخته است که ۱۵ ایستگاه بین واشنگتن دی سی و بوستون دارد. به این فکر کنید: مقایسه ۹۰۰ با ۱۵.
من این را نمیگویم تا استدلال کنم که قطارهای پرسرعت بهتر از آزادی هستند. این را میگویم تا توضیح دهم که حضور در پکن به شما یادآوری میکند که ثبات چین محصول یک دولت پولیسی است که فراگیر شده است و همزمان کیفیت زندگی را برای شهروندان آن کشور به طور پیوسته بهبود بخشیده است.
این رژیمی است که هم کنترل مطلق و هم پیشرفت را جدی میگیرد.
برای یک امریکایی که از فرودگاه جان اف کندی در نیویورک پرواز میکند و به فرودگاه بین المللی پایتخت پکن میرود وضعیتی که میبیند باعث میشود تا برای تمامی هشت سالی که در مورد دونالد ترامپ به عنوان یک کشورساز ساختگی صحبت کردیم گریه کنیم.
در طول اقامت ام در چین متوجه شدم که چینیهای تحصیلکرده بیش از قبل به یکدیگر متصل هستند و میتوانند دیوار آتشین سانسور دیجیتال دولت را دور بزنند.
در پکن بسیاری از چینیها استفاده از چت جی پی تی را آغاز کرده اند. چین جهشی زودهنگام در عرصه هوش مصنوعی در دو حوزه فناوری تشخیص چهره و سوابق سلامت داشته، زیرا عملا هیچ محدودیتی برای حفظ حریم خصوصی شهروندان ندارد و این موضوع توانایی دولت برای ایجاد مجموعههای داده عظیم به منظور یافتن الگوها را افزایش میدهد.
با این وجود، هوش مصنوعی مولدی مانند چت جی پی تی ساخت امریکا به هر فردی از یک کشاورز فقیر گرفته تا یک دانشگاهی این قدرت را میدهد تا هر پرسشی را در مورد هر موضوعی به زبان خود بپرسد.
این میتواند مشکلی واقعی برای حکومت چین باشد، زیرا آن کشور مجبور میشود نردههای محافظ زیادی را برای هوش مصنوعی خود بسازد.
اگر چینیها درباره آن چه در میدان تیان آنمن در تاریخ ۴ جولای ۱۹۸۹ میلادی رخ داد از ابزارهای مبتنی بر هوش مصنوعی بپرسند چه خواهد شد؟ سیستم چین همواره در تلاش است تا بفهمد چه چیزی را سانسور کند، کجا را سانسور کند و چه کسی را سانسور کند. این موضوع باعث کاهش بهره وری میشود.
یک استاد علوم سیاسی در چین به من گفت: “چت جی پی تی باعث شده برخی از چینیها از آن بپرسند آیا امریکا دوباره در حال افزایش قدرت و ظهور مجدد مانند دهه ۱۹۹۰ میلادی است”؟ به همین دلیل است که سنجش رابطه قدرت بین آمریکا و چین به یک سرگرمی محبوب میان نخبگان در هر دو کشور ما تبدیل شده است.
با “هو شیجین” یکی از محبوبترین وبلاگ نویسان چینی، با تقریبا ۲۵ میلیون دنبال کننده در Weibo معادل چینی توئیتر صحبت کردم. به او گفتم یوتیوب از سال ۲۰۰۹ میلادی در چین ممنوع است و اگر پکن اجازه ورود چینیها به یوتیوب را بدهد آن زمان است که ما نیز میتوانیم اجازه ورود امریکاییها به تیک تاک را بدهیم.
“هو” به من گفت: “من احساس شما را درک میکنم. شما برای یک قرن در جایگاه نخست بودید و اکنون چین در حال رشد است و ما این ظرفیت بالقوه را داریم که اول شویم و پذیرش این موضوع برای شما امریکاییها آسان نیست، اما شما نباید تلاش کنید توسعه چین را متوقف کنید. شما نمیتوانید در نهایت چین را مهار کنید. ما کاملا باهوش و بسیار سخت کوش هستیم. ما ۱.۴ میلیارد نفر جمعیت داریم”.
او میافزاید: “ما پیش از ریاست جمهوری ترامپ هرگز فکر نمیکردیم روابط میان چین و امریکا تا این اندازه بد شود. اکثر چینیها فکر میکنند هیچ امیدی به بهبود روابط وجود ندارد و روابط بدتر میشود. امیدواریم که جنگی میان دو کشور رخ ندهد”.
این صحبتهای تکراری باعث شد از سرمایه گذاران، تحلیلگران و مقامهای امریکایی، چینی و تایوانی سوالی بپرسم که مدتی است من را آزار میدهد: آمریکا و چین دقیقا برای چه با یکدیگر میجنگند؟
زمانی که این پرسش را مطرح میکردم بسیاری از آنان در پاسخ دادن مردد بودند. در واقع بسیاری از آنان میگفتند: “مطمئن نیستم فقط میدانم که تقصیر طرف مقابل است”. مطمئن هستم که همان پاسخ را در واشنگتن نیز دریافت خواهم کرد.
بهترین بخش سفرم تلاش برای یافتن پاسخ این پرسش بود که بسیار پیچیدهتر و عمیقتر از پاسخ معمول یک کلمهای “تایوان” یا پاسخ معمول “خودکامگی در برابر دموکراسی” است.
فرسایش در روابط ایالات متحده و چین نتیجه یک عامل قدیمی و آشکار است: رقابتِ سنتیِ قدرتهای بزرگ بین یک قدرت فعلی (ما) و یک قدرت در حال ظهور (چین)، اما با بسیاری از پیچیدگیهای جدید که همیشه برای مردم با چشم غیر مسلح قابل مشاهده نیست.
جنبه قدیمی و بدیهی مسئله این است که چین و امریکا برای به دست آوردن بیشترین نفوذ اقتصادی و نظامی به منظور شکل دادن به قوانین قرن بیست و یکم به روشهایی که بیشترین سود را برای نظامهای اقتصادی و سیاسی مربوطه شان دارند تلاش میکنند و یکی از آن قوانین مورد مناقشه که آمریکا آن را پذیرفته، اما تایید نکرده ادعای چین در مورد تایوان به عنوان بخشی از چین واحد است.
از آنجا که این “قاعده” کماکان مورد مناقشه است ما به مسلح کردن تایوان برای جلوگیری از تصرف آن جزیره، جلوگیری از نابودی دموکراسی آن و استفاده از آن منطقه به عنوان نقطه پرش به سایر نقاط شرق آسیا ادامه خواهیم داد و پکن به تلاش برای اتحاد مجدد تایوان با سرزمین اصلی چین ادامه خواهد داد. با این وجود، یکی از پیچیدگیها آن است که این رقابت بین کشورهایی رخ میدهد که از نظر اقتصادی به اندازه رشتههای یک مولکول DNA در هم تنیده شده اند.
در نتیجه، نه چین و نه امریکا هرگز رقیبی شبیه به یکدیگر نداشته اند. همتایان پیشین نظامی و اقتصادی امریکا، آلمان نازی و شوروی بودند، اما امریکا با آنان درهم تنیده نبود.
چین نیز با رقیبی مشابه امریکا با چنین درجهای از درهم تنیدگی مواجه نبوده است. گوشیهای آیفون در چین مونتاژ میشوند و تا همین اواخر امریکا مقصد خارجی مورد علاقه ۳۰۰ هزار دانشجوی چینی بود.
پیجیدگی دیگر آن است که چگونه بی اعتمادی بین دو کشور افزایش یافته است. این وضعیت محصول فرعی اکوسیستم فناوری جدید ما است که در آن دستگاهها و خدمات بیشتری که هم از آن استفاده کرده و هم با آن تجارت میکنیم توسط ریزتراشهها و نرم افزارها هدایت شده و از طریق مراکز داده در اینترنت پرسرعت به یکدیگر متصل میشوند.
هنگامی که محصولات یا خدمات بسیار بیشتری دیجیتالی و به اینترنت متصل شدند، موارد بیش تری کاربرد دوگانه پیدا کردند؛ یعنی فناوریهایی که به راحتی میتوانند از ابزار غیر نظامی به سلاح نظامی تبدیل شوند یا بالعکس.
در دوره جنگ سرد هواپیمای جنگنده یک سلاح بود و تلفن یک ابزار، اما امروزه با دیجیتالی شدن از دستگاههای تلفن مجهز به جی پی اس گرفته تا موتر میتوانند کاربرد دوگانه داشته باشند.
امروزه صرفا چند کد خودروهای خودران را از تسلیحات خودران متمایز میسازند. همان گونه که در اوکراین دیدیم مادربزرگها میتوانند از طریق گوشی تلفن همراه هوشمند برای تماس با نوهها استفاده کنند و یا با یک واحد پرتاب موشک اوکراینی تماس بگیرند تا مختصات جی پی اس یک تانک روسی را در حیاط خانه شان به آنان ارائه دهند. این وضعیت باعث تشدید پیچیدگی در روابط دو کشور میشود.
سه دهه بود که چین کالاهای کم عمق مثل کفش و جوراب و پنلهای خورشیدی را به ما میفروخت و کالاهای عمیق با قابلیت کاربرد دوگانه، چون گوشیهای تلفن همراه، ریزتراشهها و پهنای باند را از ما میخرید تا این که هشت سال پیش فروشندهای چینی دروازه خانه مان را کوبید و گفت: “من آقای هواوی هستم و تجهیزات اینترنت نسل پنجم را بهتر از آن چه شما دارید درست میکنم. من شروع به نصب آن در سراسر جهان میکنم و میخواهم به امریکا سیم کشی کنم”.
با دیجیتالی شدن و برقی شدن بیشتر محصولات و خدمات، ریزتراشههایی که همه چیز را تامین میکردند به نفت جدید تبدیل شدند.
همان نقشی که نفت خام برای تقویت اقتصادهای قرن نوزدهم و بیستم داشت را اکنون ریزتراشهها برای تقویت اقتصادهای قرن بیست و یکم برعهده دارند.
بنابراین، امروزه کشورهایی که میتوانند سریع ترین، قویترین و کم مصرفترین ریزتراشهها را بسازند قادر هستند بزرگترین رایانههای مبتنی بر هوش مصنوعی را بسازند و بر اقتصاد و امور نظامی تسلط داشته باشند.
اما نکته اینجاست: از آنجایی که فیزیک ساخت تراشههای منطقی پیشرفته بسیار پیچیده شده است (ضخامت موی انسان حدود ۹۰۰۰۰ نانومتر است و بهترین تولید کننده انبوه تراشههای پیشرفته در جهان اکنون در حال ساخت ترانزیستورهای ۳ نانومتری است) هیچ کشور یا شرکتی نمیتواند مالک کل زنجیره تامین باشد. شما از همه جا به بهترینها نیاز دارید و این زنجیره تامین به قدری محکم در هم تنیده شده است که هر بازیگری باید نسبت به بازیگران دیگر اعتماد محکمی داشته باشد.
هیچ مشکلی ندارم که بگویم من دوست دارم در جهانی زندگی کنم که مردم چین در کنار دیگران در حال پیشرفت باشند. با این وجود، باید بگویم آمریکاییها و چینیها از یک جهت من را به یاد اسرائیلیها و فلسطینیان میاندازند:
آنان هر دو در تشدید احساس ناامنی طرف دیگر متخصص هستند. حزب کمونیست چین اکنون متقاعد شده است که آمریکا میخواهد سرنگونش کند؛ چیزی که برخی از سیاستمداران آمریکایی از بیان آن خجالتی به خود راه نمیدهند. بنابراین، پکن آماده است تا با پوتین زیر یک سایه بخزد، اگر این کاری باشد که برای دور نگهداشتن آمریکاییها لازم است.
چین کمونیست با بهره گیری از بازار جهانی که بر اساس قوانین آمریکا شکل گرفته ثروتمند شده است. اکنون آمریکاییها نگران هستند که چین از قدرت جدید خود برای تغییر یکجانبه این قوانین به نفع خود استفاده کند.
بنابراین، ما تصمیم گرفتیم قدرت رو به زوال خود را در مقابل پکن بر این موضوع متمرکز سازیم که چینیها همیشه یک دهه از ما در زمینه ریزتراشهها عقبتر باشند.
اگر هدف سیاست خارجی ایالات متحده سرنگونی رژیم کمونیستی در چین نیست ایالات متحده باید این موضوع را به وضوح بیان کند، زیرا من در پکن دیدم که بسیاری از چینیها فکر میکنند هدف امریکا تغییر رژیم در چین است.
در دنیای درهم آمیخته امروزی این تصور که چین میتواند از نظر اقتصادی سقوط کند و امریکا همچنان رشد کند کاملا خیالی است.
هم چنین، تصور این که در چنین تلاشی اروپاییها بدون توجه به وسعت بازار چین با ما همراه میشوند نیز یک خیال و توهم است. به سر تعظیم فرود آوردن هفته گذشته مکرون رئیس جمهور فرانسه در مقابل شی در پکن نگاه کنید.
چین ممکن است بتواند هر چیزی را تولید کند، اما کسی خریدار آن نخواهد بود.
چین باید درک کند که ایجاد و حفظ اعتماد اکنون مهمترین مزیت رقابتی هر کشور یا شرکتی است که میتواند در اختیار داشته باشد و پکن در این تلاش شکست خورده است. یکی از قواعد اصلی دیپلماسی این است:”اعتماد سکه قلمرو است”. چین نیازمند درک و پذیرش این حقیقت است.