مترجمان هوش مصنوعی ممکن است شگفت انگیز به نظر برسند اما بخش عمدهای از انسان بودن را نیز از بین می برند. برای من استفاده از زبان ماهیت انسان بودن است. وقتی صحبت میکنم نه تنها حقایق را بیان می کنم بلکه شیوه ای از وجودم را نیز در میان می گذارم. از طریق انتخاب واژگان و لحن های ظریف و تردیدهای کوچک و خطاهای احقانه ام این که من کیستم را فاش می کنم. من یک شخصیت نیستم بلکه یک شخص هستم.
داگلاس هافستادر
به گزارش کابل۲۴ به نقل از آتلانتیک؛ از نظر من ترسناک ترین جنبه هوش مصنوعی یکتایی و منحصر بفرد بودگی آن است تهدید یک انفجار اطلاعاتی فرار که بشریت را در غبار رها کند. با این وجود، پیشرفت امروزی در هوش مصنوعی در حال حاضر سناریوهای کوچک تر اما هنوز درهم شکسته را در پیش دارد.
برخی از افراد به قدری در آرزوی صعود به قله اورست هستند که سال ها آماده میشوند، مبالغ هنگفتی خرج میکنند، هفته ها خود را در مسیر صعود خسته می کنند و مکررا زندگی خود را به خطر می اندازند. آیا این شبیه کای است که شما انجام می دهید؟ یا آن که ترجیح می دهید با بالگرد روی قله آن فرود آمده و از منظره عالی لذت ببرید؟ در مورد کاربرد استعاری اورست برای یک زبان خارجی وضعیت چگونه است؟ دو قسمت کوچک در زندگی من در یک ماه گذشته مرا به تفکرات جدی در این زمینه سوق داد.
دو هفته پیش برای نخستین بار ویدیویی از خود مربوط به سال 2018 در هانگژو در چین را تماشا می کردم زمانی که به مدت سه دقیقه در حال تلاش بودم تا چند سخن غیر مجاز را به حدود 20 جوان از شانگهای بگویم که به باشگاهی از علاقه مندان به هوش مصنوعی تعلق داشتند.
آنان مسیری 321 کیلومتری به هانگژو سفر کرده بودند تا من را برای شام ملاقات کنند و به مدت دو ساعت و نیم با یکدیگر صرفا به زبان انگلیسی صحبت می کردیم اما در اواخر عصر از من پرسیدند که آیا دوست دارم سخنی بسیار مختصر به زبان چینی برای آن باشگاه و اعضایش بگویم به خصوص برای اعضایی که نتوانسته بودند این سفر را انجام دهند.
حتی با وجود این که سال های سختی را به مطالعه زبان چینی اختصاص داده بودم (همواره به عبارت دلهره آور “یادگیری زبان چینی یک درس 5 ساله در فروتنی است” فکر می کردم) از آن درخواست غافلگیر شدم و حتی از انجام آن احساس ناراحتی شدیدی داشتم.
اعضای باشگاه مدت کوتاهی پس از آن سخنرانی آنان ویدئو را برایم فرستادند اما در تمام سالیان گذشته حتی جرات نکردم به چند ثانیه ابتدایی آن نگاه کنم چرا که از این که خود را از نظر زبانی در همه جا در حال تلو تلو خوردن ببینم می ترسیدم.
با این وجود، آن چه را دیدم تعجب آور بود. شخصی را دیدم که نه تنها به سختی تلاش میکرد تا خود را به زبانی بسیار دشوار و بیگانه بیان کند بلکه در واقع کار نسبتا شایسته ای را انجام می داد در حالی که در عین حال ناامن و آسیبپذیر بود اما با شجاعت مایل به انجام این کار بود.
به طور خلاصه من امروز به کاری که در سال 2018 انجام دادم افتخار می کنم! خوشحالم که در طول زندگی ام توانستم صحبت کوتاهی به زبان چینی داشته باشم حتی اگر این صحبت سه دقیقه بوده باشد.
چند هفته پیش یکی از دوستان ایتالیایی ام درگذشت و من ساعت ها وقت صرف نوشتن ایمیل های صمیمانه برای همه اعضای خانواده او کردم.
من نزدیک به سه سال در ایتالیا زندگی کردم و علاوه بر آن من و دو فرزندم سه دهه است که به عنوان زبان خانواده خود ایتالیایی صحبت میکنیم.
بنابراین، زبان ایتالیایی من بسیار روان و راخت است با این وجود، به روانی ایتالیایی یک بومی ایتالیا نیست. در نوشتن آن ایمیل های سخت و احساسی دائما واژگان و عبارات ام را تنظیم میکردم.
شاید نگارش آن ایمیل دو یا سه برابر زمانی که به زبان انگلیسی ایمیل می نویسم برایم به طول انجامید اما این کار را با تمام وجودم انجام دادم.
کلمات زیادی را در فرهنگ لغت بزرگ و سنگینی که همیشه در کنار رایانه ام نگه میدارم جستجو کردم. احساس میکردم واژگان واقعا بیانگر من و احساس ام هستند. تمرکز دلسوزانه من بر روی تک تک عبارات باعث شد که احساسات ام نسبت به دوست درگذشته ام به شدیدترین شکل در قالبی شخصی بازتاب یابد.
یک بار دیگر به خود و به شیوه ای که طی دههها توانستم خود را به وضوح قوی و با صدایی عمیقا احساس شده به زبانی که زبان مادری من نبود بیان کنم افتخار کردم.
در طول زندگی ام زبانهای زیادی را در درجات مختلف مطالعه کرده ام در این میان به انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی و چینی صحبت کرده ام. از زبان مادری خود که بگذریم هزاران ساعت از زندگی ام را به هفت زبان (فرانسوی، ایتالیایی، آلمانی، سویدنی، روسی، لهستانی و چینی) اختصاص داده ام.
با این وجود، امروز ما گوگل ترنسلیت را داریم. امروز چت جی پی تی را داریم. نیازی نیست من تمام فناوریهای قدرتمندی را فهرست کنم که امروزه به هر فردی اجازه می دهند برای مثال یک امریکایی تک زبانه که هرگز حتی یک لحظه را به یادگیری مثلا چینی اختصاص نداده متن هایی روان به زبان چینی بنویسد.
امروز ارسال یک ایمیل به زبانی که حتی یک کلمه از آن را نمی دانید بسیار ساده است. شما صرفا روی ترنسلیت کلیک کرده و به معنای خاص واژه در زبان دیگر پی میبرید.
با فرض این که اشتباهات ترجمه فاحشی وجود ندارد (که اغلب هنوز وجود دارد) آن چه شما ارسال می کنید متنی نرم اما بی روح است.
صرفا تصور کنید اگر باشگاه هوش مصنوعی از من خواسته بود نه به زبان چینی بلکه به زبان انگلیسی سخن بگویم و سپس واژگان انگلیسی من از طریق یک برنامه رونویسی گفتار و سپس از طریق ترجمه اجرا می شدند.
در واقع، اگر امروز این اتفاق می افتاد برنامه تولید کننده سخنرانی حتی می توانست از صدای خودم استفاده کند و با لهجه ماندارین کامل صحبت می کرد!
با این وجود، در این سناریو تماشاگران ویدئو از شناخت جنبه های کلیدی شخصیت انسانی فرد دعوت شده محروم می شدند. آنان داگلاس هافستادری را نمیدیدند که برای یافتن واژگان چینی دچار آسیب پذیری و احساس ناامنی شده اما هنوز سرسختانه اراده اش را حفظ کرده است.
آنان صرفا می دیدند که یک امریکایی به زبان مادری خود صحبت می کند اگرچه آن چه می شنیدند به زبان چینی بود. آنان در چنین سناریویی هزاران ساعتی را که من در طول سالیان متمادی برای دست و پنجه نرم کردن با زبان های دیگر اختصاص داده بودم را درک نمی کردند.
با این وجود، اجازه دهید یک لحظه نقش مدافع شیطان را بازی کنم. فناوری هوش مصنوعی امروزی به افراد با فرهنگ های مختلف اجازه میدهد تا بی درنگ و بدون زحمت با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.
آیا این یک معجزه شگفت انگیز نیست؟ این که رویای چند صد ساله به حفیقت پیوسته و جهان ارتباطی عمیق تر پیدا می کند؟ آیا دنیایی که به زودی از راه می رسد جایی خواهد بود که همگان می توانند بدون زحمت به هر زبانی صحبت کنند؟ آیا این شکوهمند نیست؟ پاسخ برخی از خوانندگان مطمئنا مثبت خواهد بود اما من می گویم نه.
در واقع، من این سناریوی رو به جلو را یک تراژدی بزرگ می بینم. من آن را سرآغاز پایان سنت دیرینه یادگیری زبانهای خارجی نه تنها در امریکا بلکه حتی در کشورهایی مانند هلند و سویدن می بینم که به خاطر تسلط تقریبا جهانی شهروندان شان به چندین زبان تبدیل به افسانه شده اند.
مشکل این است که مردم از همه فرهنگ ها به طور غریزی مسیر کمترین مقاومت را دنبال می کنند. چرا کسی می خواهد هزاران ساعت را به یادگیری یک زبان خارجی اختصاص دهد اگر بالعکس بتواند به سادگی با تلفن همراه خود صحبت کرده و همان پیام را به هر زبانی که انتخاب کرده با صدای خود و با لهجه کامل آن زبان به طرف مقابل انتقال دهد؟ چه کسی است که نخواهد قادر باشد با هر فردی که می خواهد در هر کشوری صرفنظر از زبان آن کشور مکالمات پیچیده ای داشته باشد؟ چرا به خود زحمت می دهید که دوره های بی شماری را به زبان چینی بگذرانید و همچنان در آن احساس بی کفایتی کنید وقتی که در یک لحظه می توانید نه تنها به زبان چینی بلکه به زبان های فرانسوی، مجارستانی، سواحیلی و غیره نیز ارتباط برقرار کنید؟
فرض کنید پیام تسلیت خود را به خانواده دوست درگذشته ایتالیایی ام به زبان انگلیسی نوشته بودم و سپس آن را از طریق یک برنامه مانند DeepL به زبان ایتالیایی ترجمه کرده بودم. در آن صورت واژگانی بسیار متفاوت از آن چه من به ایتالیایی نوشتم از متن دریافت می شدند.
وقتی به ایتالیایی می نوشتم به ایتالیایی فکر می کردم نه انگلیسی. من از واژکان و عبارتی استفاده می کردم که در طول دهه های متمادی برای خود ساخته ام از طریق گفتگوهای بی شمار با دوستان نزدیک ایتالیایی ام از جمله با بندیتو دوست درگذشته ام، از طریق خواندن صدها کتاب کودک به زبان ایتالیایی برای فرزندان ام زمانی که کوچک بودند، از طریق گوش دادن صدها باره به سی دی های آهنگ های ایتالیایی درخشان دهه 1930 میلادی و با خواندن یا بهتر است بگویم بلعیدن روزنامه های ایتالیایی، با ایراد دهها سخنرانی ناگفته به زبان ایتالیایی، با تماشای تعداد زیادی فیلم قدیمی ایتالیایی و با حفظ کردن چند شعر ایتالیایی تمام آن طعم منحصر به فرد که بازتاب دهنده مسیرهای بیشماری است که من عاشقانه زبان ایتالیایی را درونی کردم در ایمیلی که به زبان انگلیسی نوشته شده باشد و بلافاصله توسط برنامه ای ماشینی به ایتالیایی تبدیل شود وجود ندارد.
ممکن است بگویید که چنین ضرری بهای ناچیزی است بهای بسیار ناچیز! برای تجمل شگفت انگیز توانایی تولید ایمیل های بی عیب و نقص و روان به صدها زبان مختلف و تجمل توانایی ارائه سخنرانی های واقعی به صدها زبان مختلف.
خب، در آن صورت پاسخ من به شما آن است که شما که به زبان های مختلف تا این اندازه روان صحبت کرده و یا آن را می نویسد دیگر خودتان نیستید بلکه آن یک نسخه دیپ فیک (جعل عمیق) از شما خواهد بود.
زمانی که در سخت ترین زمان ها در نبردهای بی پایان خود با زبان چینی بودم اغلب آرزو میکردم که کاش میتوانستم تزریقی داشته باشم که در یک لحظه میتوانستم به زبان چینی کاملا مسلط باشم اما وقتی صرفا چند ثانیه به آن فکر کردم متوجه شدم که پس از انجام چنین تزریقی، از این که سالها با تلاش و کوشش چینی یاد گرفته ام احساس غرور نمی کردم. در آن صورت تسلط فوری من به زبان چینی به جای یک هدف گرانبها که به لطف تلاش بسیار زیاد به دست میآید یک کسب بی اهمیت بود و از نظر احساسی برایم معنایی ناشت.
مانند این بود که با بالگرد به قله اورست رسیده باشم. این مانند مصرف یک داروی شگفت انگیز جدید است که ماهیچه های من را به شدت تقویت کرده و رفلکس هایم را به شدت افزایش می دهد و باعث میشود من حتی در سن 78 سالگی ناگهان سریع تر از هر فرد دیگری در دنیا بدوم.
نکته بعدی آن که این پیرمرد کهنسال در المپیک 400 متر مدال طلا نیز دریافت می کند اما چه بزرگی ای در کسب آن مدال است! مدال طلای من صرفا یک پیروزی توخالی خواهد بود که هیچ چیزی را در مورد توانایی های ورزشی من ثابت نمی کند بلکه صرفا نتیجه تقلب فناوری خواهد بود.
به همین ترتیب، تزریق زبان چینی من یک پیروزی توخالی خواهد بود زیرا زبان چینی “من” به هیچ وجه نشان دهنده ذهن و روح بسیار انسانی، بسیار خطا پذیر اما همچنین بسیار مصمم نخواهد بود.
زمانی که در سالیان نوجوانی با شور و اشتیاق برای یادگیری زبان فرانسه تلاش میکردم گاهی اوقات آرزو داشتم که ای کاش تازه در فرانسه با والدین امریکایی ام بزرگ شده بودم به طوری که هم فرانسه و هم انگلیسی 100 درصد برای من زبان های بومی بودند.
با این وجود، زمانی که بیش تر در مورد آن فکر کردم متوجه شدم که دلیل آن که عاشق زبان فرانسوی شدم دقیقا آن بود که زبان مادری ام نبود. من بسیار به خودم افتخار می کنم که پس از نیم ساعت مکالمه همکارم که بومی فرانسه است از فهمیدن اینکه من با زبان فرانسوی بزرگ نشده ام مبهوت می شود.
با این وجود، جوانان امروزی (حتی در هلند و سوئد) که با نرمافزار ترجمه بزرگ می شوند به همان شیوهای که من به عنوان یک نوجوان فریب هدف خارقالعاده و سوررئالیستی درونی سازی زبانی دیگر شدم فریفته نخواهند شد.
آنان کوچک ترین وسوسه ای را احساس نمی کنند که بخواهند بخش عمده ای از زندگی خود را برای به یادگیری آهسته و سخت اصوات، واژگان، دستور زبان و غنای فرهنگی یک زبان دیگر اختصاص دهند. از نظر آنان فردی با نگرش خود تنبیه کننده چون من به طرز ناامیدکننده ای به گذشته پیوند خورده است.
جوانان با خود می گویند چرا برای حمل و نقل اسب سواری یا دوچرخه سواری می کنید وقتی می توانید با خودرو رانندگی کنید؟ وقتی می توانید فوق العاده سریع بروید چه فایده ای دارد که خیلی آهسته پیش بروید؟ این سوال پیش می آید که چرا ما انسان ها اصلا از زبان استفاده می کنیم.
آیا هدف زبان فقط انتقال حقایق نیست؟ اگر چنین است پس چرا صرفاً به دنبال به حداکثر رساندن تعداد حقایق منتقل شده در کسری از ثانیه نباشیم؟
برای من استفاده از زبان ماهیت انسان بودن است. وقتی صحبت میکنم نه تنها حقایق را بیان می کنم بلکه شیوه ای از وجودم را نیز در میان می گذارم.
از طریق انتخاب واژگان و لحن های ظریف و تردیدهای کوچک و خطاهای احقانه ام این که من کیستم را فاش می کنم. من یک شخصیت نیستم بلکه یک شخص هستم.
آیا ما انسان ها امروز قصد داریم تمام تعاملات خود را با زبان های دیگر به چت بات ها واگذار کنیم؟ آیا جوانان در دهههای آینده در آرزوی پرشور جوانی من برای مقابله با اورستهای زبانی بلند که سال های طولانی فداکاری میخواهند شریک خواهند بود یا آن که مسیر صعود به قله از طریق بالگرد را انتخاب می کنند و ترجیح می دهند زندگی زبانی شان بدون هرگونه مباره و تلاشی باشد؟ اگر هر چیزی را که ممکن است آرزو کنیم صرفا در یک بشقاب نقره به صورت رایگان به دست ما برسد پس من نمی دانم هدف از زندگی مان چیست؟
همان طور که دوست من “دیوید موزر” بیان کرد آن چه به سبب ظهور فناوری های هوش مصنوعی جدید ممکن است به زودی برای همیشه از بین برود هدیه گرانبهایی است که فرد می تواند تنها با غوطه ور شدن عمیق در فرهنگ دیگری و در نتیجه دستیابی به مجموعهای کاملا جدید از راه های مختلف به دست آورد. نرم افزارهای اغوا کننده ترجمه مبتنی بر هوش مصنوعی به گونه ای موذیانه و خزنده پیش روی می کنند. این فوق العاده افسرده کننده است که وارد زندگی مردم عادی شده و میل آنان برای آموزش زبان و درونی سازی آن را از بین می برند. وقتی کودکان برای اولین بار صداهای یک زبان دیگر را می شنوند نمی توانند از خود بپرسند: صحبت کردن با آن زبان چه حسی دارد؟ اگر این کنجاوی انسان ناگهان توسط سونامی شدید ناشی از هوش مصنوعی برای همیشه از بین برود چه خواهد شد؟
وقتی به طور جمعی چالش دیرینه یادگیری زبان های سرزمین های دیگر را کنار می گذاریم وقتی این چالش را به ماشین های فوق سریعی که زندگی درونی خود را ندارند اما می توانند نماهای روان اما جعلی را به زبان های دیگر به ما ارائه دهند واگذار می کنیم بخش عمده ای از انسان بودن و زنده بودن را از دست داده ایم.