ولادیمیر پوتین در واکنش به اعلام برنده جایزه صلح نوبل گفته است که «کمیته نوبل با ندادن جایزه صلح به ترامپ اعتبارش را از دست داد». او سپس از تلاشهای ترامپ برای ایجاد صلح تمجید کرد و بدین ترتیب باعث شد که ترامپ نیز در شبکه اجتماعی خودش از او قدردانی کند.
کابل ۲۴: در سپهر سیاست جهانی، کمتر رهبر معاصری را میتوان یافت که به اندازه ولادیمیر پوتین درک دقیقی از روانشناسی قدرت و کارکردهای نمادین زبان سیاسی داشتهباشد.
پوتین بارها نشان دادهاست که مفهوم «گفتمان به مثابه ابزار قدرت» را میفهمد و به گاه نیاز ابایی از ستایش اغراقآمیز از رهبران جهان ندارد.
سخن او درباره «استحقاق ترامپ برای دریافت جایزه نوبل صلح» نمونهای مثالزدنی از این بازی چندلایه است؛ سخنی با ظاهری ستایشآمیز که درواقع راهبردی برای مدیریت خصومت و کاهش هزینه تقابل در چارچوبی عملگرایانه است.
در سیاست خارجی «درک رهبر از رقیب» به اندازه خود تهدید تعیینکننده است و پوتین، با دستکاری همین درک، واقعیت سیاسی را بهنفع روسیه تنظیم و خودشیفتگی رقیب را با زبان تایید مدیریت میکند.
او با تمجید نمادین از ترامپ، در واقع وارد جنگ ادراکی میشود؛ جنگی که هدفش جلب توجه ناخودآگاه فردی است که خود را محور تاریخ میپندارد.
پوتین بهدرستی درک کرده است که ترامپ، با کیش شخصیت و نیاز مفرطش به تأیید عمومی، بیش از هر چیز در برابر زبان تحسین آسیبپذیر است و این همان جایی است که روانشناسی سیاسی به ابزاری در خدمت واقعگرایی دیپلماتیک بدل میشود و هوشمندانه میان «مصلحت» و «اخلاق سیاسی» خطکشی میکند.
روش پوتین البته که ریشه در سنت روسی دارد. سنتی که- از زمان پترکبیر تا استالین و حالا پوتین- در درون میل به اقتدارگرایی دارد و در بیرون عملگراست.
پترکبیر هم اینگونه بود او وجود علاقهاش به فناوری و نظم غربی، بر این باور بود که روسیه دارای مأموریتی تاریخی و روحی مستقل است در نتیجه الگوهای فنی و علمی اروپا را گرفت، اما روح تمدن روسی را که بر ایمان، شمایل پرستی، اقتدار، و جمعگرایی استوار بود، نگاه داشت.
استالین در برابر نازیها با متحدان غربی هم پیمان شد، اما از ایدئولوژی خود دست نکشید. پوتین هم در تداوم همین سنت تاریخی، میان «دشمنی استراتژیک» و «تعامل تاکتیکی» قایل به تفاوت است چنانکه راهبرد توسعهطلبانه او در اوکراین همچنان پیش میرود اما زبان او بادرک ضعف شخصیت رهبر رقیب، تعامل تاکتیکی خود را دارد.
او میداند که هرچند روابط روسیه و آمریکا بر مبنای تعارض منافع استوار است اما در عمل، هر کلمه ترامپ میتواند بر دامنه فشارها، تحریمها و حتی تصویر رسانهای روسیه اثر بگذارد به همین دلیل در گفتار عملگرا میشود و آن را نه ضعف که تداوم سنت روسیِ واقعگرایی تدافعی میداند.
از این منظر، پوتین سیاستمداری است که همزمان از نظریههای ساختاری قدرت و از روانشناسی فردی رهبران بهره میگیرد. او نه نفرت ذاتی از غرب دارد و نه دچار شیفتگی است؛ بلکه صرفا بازیگری است که قواعد هر دو جهان را میداند و از آنها برای افزایش ظرفیت مانور استراتژیک خود استفاده میکند.
همان چیزی که ماکیاولی آن را «هنر اداره دشمن» میدانست، نوعی بهرهوری در سیاست که هزینههای سنگین با کلمات ساده پرداخت میشود.


