اسامی افرادی مانند تد باندی، جفری داهمر و جان وین گیتی، به دلیل جنایات فاحشی که در طول دهههای اخیر توسط هر کدام انجام شده و پوشش رسانهای گستردهای که هر یک از این افراد دریافت کردهاند، برای عدهی کثیری آشنا هستند. حتی مدتها پس از مرگ، آنها همچنان عدالت کیفری را مجذوب خود میکنند.
سمانه رحیمی
هر یک از آنها نمایانگر جنبههای اصلی نمای کلیشهای قاتل زنجیرهای هستند که بر رسانههای آمریکایی مسلط میباشند. با این حال، این توصیف ارائه شده توسط رسانهها، کاملاً منطبق بر تعریف از قاتلان سریالی مستند نیست.
دلیل اهمیت مطالعه پوشش رسانهای قتلهای سریالی
اگرچه میزان قتلهای زنجیرهای افزایش یافته است، خود جرم بسیار نادر است. یکی از دلایل افزایش آشکار قتلهای زنجیرهای، به سبب پیشرفتهای تکنولوژیک و امکان ارتباط آسان قربانیان با الگوهای قتل سریالی بوده است. همچنین پوشش رسانهای مربوط به قتلهای زنجیرهای به عنوان دلیل احتمالی افزایش پدیده نظریهپردازی میشود زیرا قاتلان بالقوه به راحتی در معرض اطلاعاتی قرار میگیرند که میتواند به آنها تکنیکهای لازم برای انجام تخیلات خود را بیاموزد و یا این که قتل زنجیرهای را به آنها القا میکند تا سرانجام بر اساس انگیزهای که سالها در برابر آن مقاومت کردهاند، اقدام کنند.
علیرغم نادر بودن، قتل زنجیرهای همچنان یک نگرانی مهم اجتماعی است که برای مطالعه در آینده ضروری است زیرا تحقیقات فعلی محدود است و باورهای غلط در مورد این پدیده همچنان گسترده است. به دنبال این موضوع پوشش و احساسات رسانهای قاتلان زنجیرهای نیز نیازمند تحقیق است زیرا برخی از محققان معتقدند که قاتلان توسط رسانهها معروف شدهاند، به ویژه در مورد قاتلان خیالی مانند هانیبال لکتر و دکستر Spychaj) ، 2017(. به علاوه، هاگرتی (2009) ادعا كرد كه یک همزیستی بین رسانههای جمعی و قاتلان سریالی وجود دارد، زیرا رسانهها قاتلان را در نقش غریبههای خطرناك با احتمال حمله به قربانیان بیگناه، به امید افزایش سود اقتصادی رسانه، به مقام شهرت میرسانند. از این رو، هدف این مقاله بررسی تصویر ارائه شده از قاتلان زنجیرهای توسط رسانههای جمعی طی دهههای اخیر میباشد و همچنین این که چگونه عاطفهگرایی رسانهای میتواند بر افکار عمومی قاتلان و حمایت از مجازات اعدام تأثیر بگذارد.
نگاهی به پوشش رسانهای جرم
در حال حاضر رسانهها قادر به پوشش تمام جنبههای سیستم عدالت کیفری هستند، از بازداشت گرفته است تا پیگرد قانونی و اصلاحات؛ با این حال، همیشه این میزان پوشش قابل قبول نبود. در سال 1985، تصاویر اجساد و کیسههای بدن در شبکههای ملی غیرمعمول بود و باعث اعتراض عمومی شد؛ به ویژه از طرف مدافعان قربانی، هنگامی که چنین فیلمهایی در معرض عمومی قرار گرفت.
در حال حاضر، با چرخههای خبری 24/7 عموم مردم خواستار پوشش دقیق و حتی وحشیانهتر جنایات هستند. علیرغم گسترش نسبتاً جدید رسانهها، این علاقه به جرم چیز جدیدی نیست.
امروزه در حالی که گزارش اخبار مربوط به جرم به شدت افزایش یافته است، نرخ کلی جرم کاهش یافته است که منجر به برداشتهای نادرست از سوی مردم میشود. یافتهها حاکی از آن است که تعداد داستانهای جنایی در اخبار شب شبکههای خبری بسیاری زیادتر از دهه 90 و یا 80 میلادی میباشد؛ درحالیکه امروزه در مقایسه با آن زمان، تعداد قتلهای سریالی کاهش یافته است.
از سوی دیگر، رسانهها نقشی مهمی در پوشش ایمنی عمومی دارند. از نظر بسیاری از تحلیلگران، گزارش جرم باید در مورد افزایش و کاهش آن به مردم اطلاع داده شود. اقدامات افراد و جوامع برای ارتقا ایمنی، آموزش رسانه و حساسیت نقش رسانهها در پوشش جرایم پیچیده است زیرا مسئولیت آگاهیرسانی به مردم به عهده آن است اما همچنین در برابر احترام به حق حریم خصوصی قربانیان نیز مسئولیت دارد. در نتیجه، نقش مدافعان قربانی برای اطمینان از محافظت از حقوق آنها توسط رسانهها و کمک به قربانی در کنار آمدن با پوشش رسانهای در طول روند، افزایش یافته است.
در حالی که افزایش پوشش رسانهای جرایم در رابطه با تأثیر آن بر قربانیان مورد توجه قرار گرفته است، موارد دیگری نیز وجود دارد مانند تأثیرات پوشش رسانهای بر عموم مردم و مجرمان.
نقش رسانهها در دستگیری و مساعدت از سیستم عدالت کیفری اغلب به عنوان ابزاری برای نمایش اطلاعات مربوط به جرم مورد استفاده قرار میگیرد تا اطلاعات بیشتری در مورد جرم و دستگیری مجرم از مردم به دست آورد. یک مطالعه نشان داد که علیرغم پوشش خبری 24 ساعته اخبار مربوط به قربانیان و مجرمان، عموم مردم از به یاد آوردن قربانی یا مجرم بازماندند.
احساسگرایی رسانهای و قتلهای زنجیرهای
احساسگرایی رسانهای همانطور که هانی (2009) در بحث خود در مورد جرمشناسی رسانه بیان کرد به این شرح است: «سودآوری، واقعگرایی آشکار را دستکاری میکند». انسانها حقیقت را به امید ادامه اهداف خود را در انواع مختلف تعاملات روزمره منحرف میکنند.
رسانهها نیز از این قاعده مستثنی نیستند زیرا واقعیتها در گزارشهای خبری و مقالات ژورنالی، اغلب با هدف پیشبرد یک دستور کار خاص، نادرست نشان داده میشوند یا کاملاً ساخته میشوند.
پدیده قتل زنجیرهای از زمان گزارش اولیه FBI که ادعا میشود سالانه 5000 قربانی در اواسط دهه 1980 وجود دارد، توسط رسانهها بسیار مورد توجه قرار میگیرد و بسیاری از قاتلان محکوم، به چهرههای اسطورهای در فرهنگ عامه تبدیل شدهاند. در مورد تمرکز انتخابی رسانهها در تلاش برای ایجاد وحشت اخلاقی پیرامون قتلهای زنجیرهای بحثهای بسیاری وجود دارد.
با تلاش رسانهها برای ترسیم تصویری از قاتل زنجیرهای کلیشهای، حقایق تحریف شده و جنبههای مختلف هر مورد مشکلساز میشود.
همچنین جامعهشناسان ادعا کردهاند که بسیاری از شهروندان در “فرهنگ ترس” زندگی میکنند زیرا آنها دائماً با گزارشهای خبری جذاب که مانع ظرفیت مخاطب برای تفکر انتقادی میشود، مورد حمله قرار میگیرند.
خبرنگاران به منظور جمعآوری بیشترین تعداد خواننده ممکن و ایجاد احساس خشم و ترس که غالباً مانع استفاده از منطق برای ارزیابی اوضاع میشوند، عمداً بر گرافیکترین و عجیبترین جنبههای یک پرونده تمرکز میکنند.
دیوید گارلند همچنین اظهار داشته است كه جرم ترس ظاهراً همیشگی دنیای مدرن غربی و مضمون برجسته فرهنگی شده است.
از آنجا که ترس از بزهدیدگی خشونتآمیز توسط احساساتگرایی رسانهای پرورش مییابد، باعث افزایش اضطراب در افراد ناخوشایند میشود. این شور و هیجانگرایی رسانهای به ویژه مربوط به جرم قتل زنجیرهای است زیرا سطح شدید ترس و اضطراب در عموم مردم حمایت از مجازات اعدام را افزایش میدهد و اعتقاد به ضرورت عدالت، مجازاتی را به همراه دارد.
اخبار مربوط به جرم بیش از آن که اطلاعرسانی کند، بیشتر جنبه جنجالی را برای مردم ایجاد میکند؛ به همین دلیل شاید پوشش اخبار مربوط به جرم بیش از آن که برای عموم مردم باشد، به منظور ارتقا بهتر سیستم عدالت کیفری باشد.
پوشش رسانهای قتلهای سریالی و تاثیر بر این مسئله
علاوه بر تحقیق در مورد بررسی تأثیر رسانههای خبری بر مردم، تحقیقاتی نیز برای تجزیه و تحلیل این که آیا پوشش رسانهای جرایم میتواند بر عاملان جرم تأثیر بگذارد وجود داشته است.
مدل پرخاشگری عمومی استدلال میکند که قرار گرفتن در معرض جرایم خشن در رسانهها باعث ایجاد رفتارهای پرخاشگرانه با حساسیتزدایی از افراد در برابر خشونت میشود.
طبق این مدل، کسی که قبلاً مستعد خشونت نبوده است، ممکن است در اثر قرار گرفتن در معرض خشونت از طریق رسانهها، خشونت بیشتری ایجاد کند. برخی دیگر استدلال میکنند که رسانهها قادر به ایجاد این تأثیر محرک بر عموم مردم نیستند.
با این حال، پوشش رسانهای میتواند بر مجرمان به شیوه کپی تأثیر بگذارد؛ به این معنی که سایر مجرمان ممکن است رفتاری را که در اخبار میبینند تقلید کنند.
محققان دریافتند که اخبار مربوط به جرایم خشن میزان جرم را افزایش نمیدهد اما تأثیر کپیبرداری دارد و از تئوری کپیبرداری بیشتر از مدل تهاجم عمومی حمایت میکند.
توضیح احتمالی برای این نتایج این است که ممکن است انگیزه برخی از گروههای جنایتکار برای کپی کردن روشهای مجرمان دیگر این باشد که مورد توجه رسانهای زیادی قرار گیرند تا بدنام شوند و توجه رسانهها را برای کمک به ترساندن دشمنان خود جلب کند.
در حالی که به نظر نمیرسد رسانههای خبری تأثیر زیادی بر رفتار عموم مردم داشته باشند، این مطالعه برخی شواهد را ارائه میدهد که مجرمان در آن حضور پیدا میکنند و نسبت به آنها واکنش نشان میدهند (ریوس و فرگوسن ، 2018).
منابع رسانهای به تصویر کشیدن قاتلان سریالی
منابع بسیاری هستند که در حوزه رسانه، درک افراد از جرم را تحت تأثیر قرار میدهند. یکی از این منابع، شامل رسانههای سرگرمی است.
بین سالهای 1990 و 2008، افزایش قابل توجهی در تعداد فیلمهای مرتبط با موضوع قتلهای زنجیرهای وجود داشت. از سال 2000 تا 2015، بیش از 500 فیلم در این ژانر وجود داشته است.
این فقط صنعت فیلم نیست که تحت تأثیر قاتلان زنجیرهای قرار گرفته بلکه موسیقی نیز تحت تأثیر قرار گرفته است. آهنگ 1964 رولینگ استونز، Midnight Rambler ، به آلبرت دسالوو، غریبه بوستون اشاره داشت که از سال 1962 تا 1964 زنان را مورد آزار جنسی قرار میداد و آنها را خفه میکرد (میلر ، 2014).
علاوه بر تأثیر بر رسانههای سرگرمی، قتلهای زنجیرهای توسط رسانههای خبری نیز به تصویر کشیده میشود، که این امر بر درک مردم از اعمال و اقدامات قاتلان زنجیرهای تأثیر میگذارد.
والترز، دریسلان، پاتریک و هیکی (2015) نقشی را که اخبار در شکلگیری باورهای غلط عمومی در مورد قاتلان زنجیرهای بازی میکنند بررسی کردند. همانطور که قبلاً گفته شد، برآوردهای فعلی حاکی از آن است که در هر زمان بین بیست تا صد قاتل سریالی فعال در ایالات متحده وجود دارد. با این حال، پوشش رسانهای این جنایت نشان میدهد که تعداد قتلهای زنجیرهای گسترش یافته است.
رسانههای خبری مشابه رسانههای سرگرمی، جذابیت قاتلان زنجیرهای را نیز تشخیص داده و از آنها بهره میبرند. رابطه بین رسانهها و قاتلان زنجیرهای به عنوان یک رابطه همزیستی توصیف شده است زیرا قاتلان زنجیرهای فرصتهای غنی برای جلب توجه عمومی را با استفاده از موضوعات کاملاً طنینانداز مانند قربانیان بیگناه، غریبههای خطرناک، قتلهای نامشخص و همه در حول یک داستان منحصر به فرد با زمینهی فردی را در اختیار آنها قرار میدهد.
به تصویر کشیدن قاتلان زنجیرهای توسط رسانهها میتواند به طور طبیعی پر از درام، وحشت و رمز و راز واقعبینانه باشد. همراه با قاتلان زنجیرهای، قتلهای ناخوشایند و پر سر و صدای افراد مورد توجه رسانهها و عموم مردم است.
میلر در تحقیق ارتباطات بین رسانهها و مجرمان جنایت خشونت آمیز (میلر، 2014) اظهار داشته است که قاتلان زنجیرهای ممکن است به همان اندازه که رسانهها از آنها بازنمایی میکنند، به نمایش رسانهها از خودشان علاقهمند باشند.
بسیاری از آنها ارتباطات ویژهای با رسانهها برقرار میکنند. قاتل زنجیرهای بدنام، جک ریپر، که در اواخر دهه 1800 انگلیس را وحشتزده کرد، نامههای طعنهآمیزی را به مطبوعات فرستاد و تهدید به ادامه و تشدید جنایات خود کرد.
آلبرت فیش، از دهه 1920 تا 1930، قاتل سریالی در نیویورک، یک دختر جوان را ربود و کشت. سپس، شش سال پس از مرگ او، نامهای به مادرش با جزئیات جرم فرستاد که منجر به دستگیری وی شد (میلر ، 2014).
شفافسازی نظریهی اجبار قاتلان سریالی
از آنجا که برقراری ارتباط با رسانهها و پلیس میتواند خطر دستگیری را افزایش دهد، ممکن است سوال شود که چرا قاتلان زنجیرهای تصمیم میگیرند با این شکل از ارتباطات درگیر شوند. اجبار قاتلان زنجیرهای میتواند این پدیده را توضیح دهد.
قتلهای زنجیرهای معمولاً اقدامی اجباری برای یک قاتل زنجیرهای است که به عنصری در محیط خود واکنش نشان میدهد.
این اجبار به کشتن بر اساس نیاز به ارضای تخیلات جنسی اغلب خشن آنها است. این واقعیت که قاتلان زنجیرهای به تصویر کشیدن رسانهها از خودشان علاقهمند هستند، میتواند با کشف تخیلات این قاتلان مشاهده شود که اغلب میتواند شامل جزئیاتی از توجه رسانهها باشد.
تحقیقات در مورد مشخصات جنایی قاتلان زنجیرهای مرد نشان داده است که تبلیغات انگیزهای قوی است زیرا جلب توجه، باعث افزایش احساس قدرت آنها بر دیگران میشود.
داشتن قدرت و کنترل بر دیگران برای بسیاری از قاتلان زنجیرهای یک نیاز عمیق است؛ بنابراین یک انگیزه قوی نیز به شمار میآید. برای برخی از قتلهای مربوط به رابطه جنسی، توجه به خودی خود میتواند محرکی قوی باشد و به عنوان جایگزینی برای توجه قاتل در کودکی به حساب میآید. این تجربه یا عمل ممکن است شامل آدمربایی، انجام اعمال آیینی، درگیر شدن جنسی قربانی، کشتن قربانی، دفن بدن، جلوگیری از شناسایی و پیگیری تحقیقات پلیس در رسانهها باشد.
برای قاتل، لذت از هر قسمت از فرآیند دریافت میشود و این لذت آنها را به انجام کارهای بیشتری بر می انگیزد. از آنجا که دریافت توجه رسانهای قسمتی از عمل و مایه لذت است، دیدن تصویر رسانهای به رفتار توهینآمیز کمک میکند و آنها را به گرفتن قربانیان اضافی ترغیب میکند (فیلیپس ، 1996).
نظریه یادگیری اجتماعی و کشتارهای سریالی بیان میدارد که با توجه به این که همه رسانهها به دنبال قاتلان زنجیرهای هستند، این خطر وجود دارد که قاتلان زنجیرهای از رسانهها ایده بگیرند.
علاوه بر این، مدل یادگیری اجتماعی نشان میدهد که در دسترس بودن اطلاعات در مورد قتل از طریق رسانهها ممکن است برای قاتل بالقوه جرایم و رویههایی که ممکن است برای جلوگیری از کشف هویتشان مناسب باشد، فراهم کند.
این مدل نه تنها از اثر کپی پشتیبانی میکند بلکه نشان میدهد که رسانهها، به تعبیری قاتلان را آموزش میدهند.
تحقیقاتی وجود دارد که نشان میدهد بخشی از انگیزههای کشتار، جلب توجه از رسانهها است و قاتلان زنجیرهای میتوانند به منظور جلوگیری از کشف، به پوشش رسانهای توجه کنند.
از مصاحبه محققان با مجرمان، آنها دریافتهاند که معمول است قاتلان زنجیرهای در مورد قتلی که مرتکب شدهاند در روزنامه میخوانند و حتی در برخی موارد با پلیس صحبت میکنند.
مشخص شده است افرادی که به عنوان قاتل زنجیرهای سازمانیافته طبقهبندی میشوند، علاقه خاصی به پیگیری جنایات خود در روزنامه دارند که بریدههای روزنامهای که اغلب در هنگام بازرسی از محل زندگی آنها یافت میشود نیز گواه این موضوع است. علاوه بر این، غیر معمول نیست که قاتلان زنجیرهای برای تهیه اطلاعات مربوط به قتل، با پلیس تماس میگیرند یا نامه مینویسند (فیلیپس ، 1996)
نتیجهگیری
نتایج کلی این تجزیه و تحلیل نشان میدهد که رسانه مسئول بسیاری از احساسات مربوط به قتلهای زنجیرهای است و برای انتشار اطلاعات علمی در مورد این پدیده به عموم مردم کار چندانی نمیکند.
غالباً، رسانههای عامه پسند ترجیح میدهند به جای انگیزههای روانشناختی آنها برای قتل، بر خصوصیات شخصی قاتلان یا روابط خانوادگی آنها تمرکز کنند. رسانهها میتوانند با تلفیق یافتههای ساده دانشگاهی و مطالب اصلی که چیزی بیش از نشان دادن قاتلان به عنوان هیولاهای غیرقابل تصور مستحق مرگ است، در آموزش واقعیت قتل زنجیرهای به مردم کمک کنند. درج اطلاعات علمی که انگیزههای قاتلان را توضیح میدهد، تا حدودی تصویرشان را بدون توجیه اقدامات آنها انسانی میکند.
با این حال، علاقه منفی رسانهها به سود مالی از هر طریق لازم، یک مانع دشوار برای غلبه بر آن است. رسانهها باید محتاط باشند زیرا با جذابیت غیر ضروری این پدیده، افزایش تعداد طرفداران قاتل زنجیرهای ادامه مییابد.
افرادی که علاقهمند به تغییر سیاستهای عمومی هستند باید تلاش کنند تا با رسانهها کار کنند و تصویرگری قاتلان زنجیرهای را به صورت عینیتری در گزارشهای عمومی ترویج دهند. این موضوع میتواند برای کمک به آموزش مردم و تحقیقات بیشتر در حال انجام باشد، نه اینکه قاتلان را به سادگی عاطفی کند.
همچنین در مورد تاثیر رسانهها بر رفتار قاتلین سریالی باید گفت که قاتلان زنجیرهای نه تنها گزارش رسانهای از جرایم خود و تحقیقات پلیس را دنبال میکنند، بلکه همچنین میتوانند با پلیس و رسانهها ارتباط برقرار کنند و نسبت به گزارشهای خبری از راههای بالقوه خطرناک واکنش نشان دهند.
اگر اهمیت این ویژگی قاتلان زنجیرهای بیشتر شناخته شود، میتواند ابزاری مفید در تحقیقات قاتل زنجیرهای باشد. از آنجا که استفاده موفقیتآمیز از دانش قاتلان زنجیرهای برای پیگیری و ارتباط با رسانهها مستلزم همکاری بین رسانهها و پولیس است، افسران اطلاعات عمومی میتوانند نقش پررنگتری در این تلاش داشته باشند.
در حالی که کار با رسانهها میتواند به دستگیری قاتلان زنجیرهای کمک کند، اما کنترل آنچه رسانهها در مورد مظنونان احتمالی منتشر میکنند، برای جلوگیری از ایجاد یک واکنش خطرناک ضروری است. برای استفاده از رسانهها در تحقیقات قاتل سریالی چنین ارتباطی دو طرفه بین پولیس و قاتل ضروری نیست؛ حتی اگر بسیاری از قاتلان زنجیرهای مستقیماً با پولیس ارتباط برقرار نکنند، آنها داستانهای رسانهای را دنبال میکنند.
به همین دلیل، پلیس و رسانهها میتوانند از پوشش رسانهای برای تحریک و فریب قاتلان برای برقراری ارتباط استفاده کنند. تلاش مشترک پولیس و رسانهها برای کمک به کنترل اطلاعات منتشر شده به مردم و در نتیجه قاتل زنجیرهای، میتواند از پاسخهای خطرناک به گزارشهای رسانهای از سوی مجرمان خشن و ناپایدار ذهنی جلوگیری کند و متعاقباً در تلاش برای دستگیری کمک میکند.
منابع
Fridel, E. E., & Fox, J. A. (2017). Too few victims: Finding the optimal minimum victim threshold for defining serial murder.
Aamodt, M. G. (2016, September 4). Serial killer statistics.
Haggerty, K. D. (2009). Modern serial killers. Crime, Media, Culture: An International Journal, 5(2), 168–187.
Spychaj, M. (2017). “Serial killers are interesting, they’re not heroes”: Moral boundaries, identity management, and emotional work within an online community. 116
Castle, T., & Hensley, C. (2002). Serial killers with military experience: Applying learning theory to serial murder. International Journal of Offender Therapy and Comparative Criminology, 46(4), 453–465.
Seymour, A. (2000). The news media’s coverage of crime and victimization. National Victim Assistance Academy
Haney, C. (2009). Media criminology and the death penalty. DEPAUL LAW REVIEW, 58, 53.
Hodgkinson, S., Prins, H., & Stuart-Bennett, J. (2017). Monsters, mad men… and myths: A critical review of the serial killing literature. Aggression and Violent Behavior, 34, 282–289.
Rios, V. & Ferguson, C. (2018). News media coverage of crime and violent drug crime: A case for cause of catalyst. Justice Quarterly.
Miller, L. (2014). Serial killers: I. Subtypes, patterns, and motives. Aggression and Violent Behavior, 19(1), 1-11.
Walters, B. K., Drislane, L. E., Patrick, C. J., & Hickey, E. W. (2015). Serial murder: Facts and misconceptions. Science and the Courts, 1(5), 32-41.
Phillips, J. R. (1996). Male serial killers and the criminal profiling process: A literature review. Masters Theses. 1274.
Gross, Molly, “Serial Murder and Media Coverage” (2020). Honors Undergraduate Theses. 794.
Pace, April Nicole, “Serial killers in popular media: A content analysis of sensationalism and support for capital punishment” (2019). Online Theses and Dissertations. 637.