وقتی از تفلسف عربی صحبت میکنیم و جایگاه امروزین فلسفیدن در جامعهی عربی نباید از یاد ببریم که جهش و شتاب فلسفی امروز مدیون القصیمیها در سعودی و حسن حنفیها در مصر و صادق العظمها در سوریه و محمد عابد جابریها در مراکش است که همه با تهمت ارتداد و تکفیر و تبعید دستوپنجه نرم کردهاند.
شاخص و جامع این چند نام برتر عقل عربی نقد عقل به گروگان درآمده توسط سنت است.
که د.حسن الحنفی آن را عقلانیت دایرهای مینامید؛ یعنی عقلی که چندان سنگین از پرسشهای تاریخی و متافیزیکی گشته است که مانند هیکلی فربه توان بالارفتن از پلههای پیشرفت را ندارد.
پیشنهاد و راهحل پرفسور حنفی نه پیداکردن پاسخ به پرسشهای اسکولاستیکی در این سنت، بلکه گاه عبور از آن پرسشها و نادیده انگاشتن آنها بود که وزنههای ثقیلی به پای خِرد این جهانی گشتهاند.
عقلانیتی که به قول دکتر عادل مصطفی فیلسوف مصری نوستالژی به خرافات دارد، فعالیتش هم به تقویت حوزههای شبهعلم چون جادو و افسون و افیون میانجامد.
حسن حنفی هم او بود که مفهوم «استغراب» را در برابر مفهوم استشراق خاورشناسان غربی اروپایی تئوریزه کرده بود که تا ما نیز چون مستشرقان آنها مستغرب نشویم پرده از غرائب جهان غرب برای ما برنمیافتد.
دیگری دکتر جلال العظم بود که خودش به سلمان رشدیِ عرب معروف شد. فیلسوفی کانتی چپ و سکولار که به دلیل کتاب نقد اندیشه دینی زندانی شد.
اما مهمترین شخصیت فلسفی معاصر دکتر محمد عابد الجابری بود که مناظرهاش با د.حسن حنفی ((حول طرق التفاعل مع تراثنا القديم)) یا راههای تعامل با سنت و میراث کهن، به رویداد پر سر و صدایی تبدیل شد که در دههی نودِ میلادی به ((حوارالمشرق والمغرب)) یعنی دیالوگ برتر بین مشرق و مغرب مشهور شد.
میشود گفت فلسفهی کهن و سنتی پس از ضربات او و سمکوبههای نگاهش به نقد عقل عربی، تا کنون کمر راست نکرده است.
«جابری» بود که در مورد آنچه فلسفهی ابنسینا و بعدها فلسفه اشراق نامیده شده تعبیر «عرفان غیرعقلانی» را به کار بُرد.
او ثلاثیه یا سهگانهای در نقد جوانب عقل و فرهنگ عربی نوشت که ریشهشناسی خرد عربی است، و عقل عربی را از نظام زبانیاش تا فرهنگ گنوسیسم و عرفانیاش تا تبار یونانی و معرفتشناختیاش را زیر تندترین و بیسابقهترین نقدها قرار داد. تا جایی که به «کانتِ عرب» ملقب شد.
در ویدئوی بالا جابری تأیید میکند که گذار از عقل عربی به عقل تنویری و مدرن مشروط به سه شرط بنیادی است:
1) تحويل القبيلة إلى مجتمع منظم
یعنی گذر از نظام و تفکر قبیلهای و تبدیل آن به جامعهای سازمان یافته.
2 تحويل الغنيمة الى اقتصاد منتج:
دوم تحول نگاه غنیمتمحور و ناشی از فتوحات، به نظام اقتصادی مولد و تولیدی.
3 تحويل العقيدة إلى مجرد رأي
و سوم دگرگونی نظام عقاید غیرقابل نقد و تبدیل آرای افراد به صِرف رأی و دیدگاههای قابل نقد.
القصه بعد از قصیمی و حنفی و العظم و جابریها، بود که جامعهی عرب به بلوغی دست یافت که توانست به نقد عقل عربی و خود-انتقادی از خویش بنشیند، چیزی که امروز مرزبندی او را با ناسیونالیست افراطی تضمین میکند.
این بحث را به دلیل کنفرانس #روز_جهانی_فلسفه در جهان عرب تا ۲۱نوامبر پی خواهم گرفت.