خواننده نوشته خویش

اعراب پیش از اسلام، به شاعران سرگردان در بیابان «جن زده» می‌گفتند. مجنون‌شان می‌خواندند. خاصیت بیابان‌گردی و تنهایی و‌سکوتش، به زبان‌آوردن حرفهایی از «جنس دیگر» است.

بین صنوف- جز ادبا و نویسندگان- رانندگانِ بیابان‌گردِ لاری که هم، سکوت و هم، تجربه و‌شب‌بیداری را تجربه کرده‌اند، راغب‌ترند به کلمات و‌اشعاری اینگونه و نوشته‌های پشت موترهای شان گواه این مدعاست.

اعراب پیش از اسلام، شعر را نوعی «وحی» می‌دانستند و حقیقت پشت این تلقی، تعلق کلمه به « دیگرسو» و جایی جز درون شاعر بود.
این راست است که بسیاری از نوشته‌ها و سروده‌ها از جایی دیگر می‌آید و نویسنده و شاعر، خود نیز در شمار خوانندگان است.

«مارسل پروست» هم می‌گوید: نویسنده، فقط به دلیل عادتی که ریشه در زبان غیرصمیمی دیباچه‌ها و تقدیم‌نامه‌ها دارد می‌گوید: «خواننده‌ی من».
در حالی که در واقع، هر خواننده‌ای، زمانی که کتابی را می‌خواند، خواننده‌ی خودش است.
خوانندگانی که متنی را می‌خوانند، غالبا تجلی همه آن فضیلت‌هایی را که در نوشته می‌‌آید، در صورت نویسنده می‌بینند. نویسنده اما غالبا اینها نیست. او‌قدیس نیست او متصف به صفاتی که می‌نویسد، نیست.
او اگر از امید می‌گوید، خود؛ غوطه‌ور در ناامیدی است. اگر از التیام می‌گوید، خود؛ آزرده از زخمی ناسور است و اگر از صبر می‌گوید، خود؛ صبر از کف، داده است.

او فقط پیامبر ندایی است که از دیگرسو در پاسخ به همه این زخم‌ها و ناامیدی‌ها و بی‌صبری‌ها می‌آید و حقانیت خود را با تحمیل نابهنگام و لجوجانه خود بر قلم نویسنده‌ای که منکر همه اینها شده، ثابت می‌کند. چیزی مثل «کاراواجو» که عمرش در گناه و نزاع گذشت و هنر نقاشی‌اش تجلی رستگاری بود.

از کل رمان « برادران کارامازوف» ، من؛ دلبسته آن بخشی هستم که « زوسیما» می‌گوید، قادر به حل یک تناقض نیست. تناقض‌ِ «آرزویِ فدا شدن برای کل بشریت» از یک‌سو و سربه‌نیست‌کردن کسی که بغل دست آدم، آب دماغش را بالا می‌کشد!…این آدم آرزومند، خودِ نویسنده است.

به خودم که نگاه می‌کنم، نوشته‌هایم، اغلب؛ ترجمان حال‌ام نبوده‌اند. آنها زبانِ «ضدحال»هایم هستند. من آن انسانِ صبور، مهربان، عمیق و‌ بافضیلتی که نوشته‌‌هایم ممکن است، نشان دهند، نیستم. من نقطه مقابل همه اینهایم که هروقت میخواهم خودم را نشان دهم، آن کس یا جای دیگر، مرا به ضدخودم، یادآور می‌شود.
رنج‌ها، آزارم می‌دهند. کلمات شکنجه‌ام می‌دهند. به زدن، بردن، تاختن، راغب‌ترم تا بخشیدن و نوازش کردن. از آدم‌ها بیزار شده‌ام و از چهره‌ها و حرف‌ها، فراری اما همچون شاعر جن‌زده عرب، که چیزی از جایی‌دیگر بر روحش و زبانش و قلمش می‌نشست، به جای همه اینها از التیام و صبوری و فضیلت‌مندی می‌نویسم.
آن‌جای دیگر، نمی‌گذارد.
کاش می‌شد همین حالا از هیچی جهان و بی‌‌‌‌ثمری امید و بی‌اعتباری اعتماد و آدمی‌خواری آدمی که تا بُن وجودم، دیده‌ام، لمس کرده‌ام و حتی « بوده‌ام» می‌نوشتم اما چیزی از جایی به قلم منی که از نشیب خسته‌ام و به مردگان همچون فاتحان قلعه ابدی آرامش می‌نگرم، می‌گوید؛ بنویس:

زمان بيكرانه را تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پاي او دمي است اين درنگ درد و رنج
بسان رود كه در نشيب دره سر به سنگ ميزند
رونده باش
اميد هيچ معجزي ز مرده نيست
زنده باش
(هوشنگ ابتهاج)

سهند ایرانمهر

مدیر خبرگزاری
کابل ۲۴ یک خبرگزاری مستقل است، راوی رویدادهای تازه افغانستان و جهان در ۲۴ ساعت شبانه‌روز. کابل ۲۴ در بخش‌ بازتاب‌ خبرهای تازه، تهیه‌ گزارش‌، ارائه تحلیل‌های کارشناسانه و حمایت از حقوق انسانی همه مردم افغانستان به ویژه زنان و اقلیت‌ها، و تقویت‌ و ترویج آزادی‌های اساسی و انسانی فعال خواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *