فیلمسازی مثل لوکا گوادانینو در دستهبندی خیلی خاصی قرار میگیرد: نه اصرار دارد خودش را مؤلف نشان دهد و با پیگیری مؤلفههایی یکسان تماشاگر را به دنبالکردن آن مؤلفهها وادار کند، نه میشود به تکرار بعضی تمها و بعضی الگوهای سبکی در آثارش توجه نکرد.
نه میخواهد به فیلمساز جریان اصلی تبدیل شود و استعدادش را صرف تولید بلاکباسترها کند، نه از فکر کارگردانی فیلمی که زندایا تهیهکننده و ستارهی اصلیاش باشد صرفنظر میکند.
کابل ۲۴: فیلم تازهاش همین احوال بینابینی را دارد. در بعضی سکانسها حس میکنید اصلاً چرا باید نشست این فیلم را تماشا کرد و مگر واضح نیست فقط برای نوجوانهای شیفتهی خانم زندایا ساخته شده، کمی بعد میبینید ظرافتهای قابل توجهی در چیدن نامنظم رخدادها و رفتوبرگشتهای زمانی وجود دارد، کارکرد موازی موسیقی روی صحنههای رقابت عاشقانه و رقابت ورزشی هوشمندانه است، کارکرد رنگ، اندازه نماها و نظام تدوینی فیلم در نمایش مسابقات تنیس قبلاً با این مشخصات دیده نشده، و در لحظاتی فیلم موفق میشود ما را متقاعد کند وحدت عناصر سبکی توانسته دستمایهی سادهی اولیه را به سطحی بسیار بالاتر ارتقا دهد.
ولی با همهی اینها به نظر میرسد بعد از موفقیت مرا به نام خودت صدا بزن (۲۰۱۷) گوادانینو فقط میخواهد عادی نباشد و در هر فیلمش چیزی رو کند (مثل فیلم دو سال قبلش و آن کاراکترهای آدمخوار) اما زیر سایهی موفقیت همان فیلم باقی مانده و تا اینجای کار کارگردانی است که تا نام آن تکفیلم را یادآوری نکنیم شاید اصلاً انگیزهای برای تماشای فیلم تازهاش پیدا نکنیم.
شاید هم در یکی دو سال آینده این شرایط تغییر کند چون همین حالا نام بیش از پنج فیلم در حال تولید به نام او گره خورده و در هر کدام هم چندین ستاره حضور دارد! ظاهراً گوادانینو این روزها بسیار مورد اعتماد صنعت سینمای امریکاست.
⭐️ امتیاز از ۵ ستاره: ۲ و نیم