در آستانه‌ی فصلی بی‌نام (۱)

در دهه‌ی سومِ قرن بیست‌و یکم، در آستانه‌ی انقلابی قرار گرفته‌ایم که شاید فقط با چند رویداد تاریخی کلان قابل مقایسه باشد: کشف آتش، انقلاب کشاورزی، اختراع خط و ماشین چاپ و…

کابل ۲۴: این تحول که به دست هوش‌ِ مصنوعی رقم خورده، نه به صورت تدریجی و پیوسته، بلکه با شتابی سرسام‌آور و فراتر از قدرت درک روزمره‌ی ما دارد رخ می‌دهد و می‌رود که همه‌ی ابعاد زندگی‌مان را دگرگون کند. اگر هم‌نسل‌های من، تحولات چهار دهه اخیر را مرور کنند، مسیری جالب و قابل تأمل می‌بینند؛ کودکیِ ما در جهانی گذشت که در آن تلفن‌های خانگی هنوز نایاب بودند، من کودکی‌ام را در کوچه‌های خاکی و خانه‌های بی‌تلفن گذراندم در جهانی که ارتباط زمان و مکان می‌طلبید؛ باید به خانه‌ی کسی می‌رفتی، در می‌زدی، منتظر می‌ماندی، می‌نشستی، تا میان دو سکوت، کلامی رد و بدل شود. زبان، در آن سال‌ها، به بدن و زمان گره خورده بود.

هرچند ضبط صوت داشت آرام و تدریجی‌ نقش ذخیره‌ی حافظه و ارتباط را ایفا می‌کرد، اولین ابزاری که صدا را از بدن جدا و قابل بازپخش کرد. بچه که بودم شعر می‌خواندم صدایم را ضبط کنند، برایم تجربه‌ای غریب بود؛ «منِ» شنیده‌شده، با «منِ» گوینده فرق داشت.

انگار صدایم، جدا و مستقل شده بود و یک نسخه‌ی متفاوت با خودم بود. نوارهای کاست تکرارپذیریِ تجربه را ممکن می‌کردند؛ گویی جریان غیرقابل برگشتی که هراکلیتوس رودخانه‌ای می‌دید هرگز نمی‌توان دوبار در آن قدم گذاشت، قابل توقف‌ و بازپخش شده بود.

می‌شد لحظه‌ای از زمان را در قالب آهنگی، صدایی و دمی از نفسی و آوازی، از جریان خطی زمان، جدا و ضبط کنیم و بارها به آن گوش کنیم. ضبط صوت و نوار کاست شاهد خاطرات و زبان ما بودند. این تحول، که در آن زمان شاید ساده و بخشی از زندگی به نظر می‌رسید، اولین قدم در راهی بود که امروز به “ذخیره‌سازی‌ آگاهی” منجر شده.

با ورود تلفن به خانه چیزی بیش از ورود یک ابزار جدید اتفاق افتاد. صدای زنگ تلفن به طنین ضربان قلب‌ها و زمزمه‌های انسانی اضافه شد. بدون این که آگاه باشیم آن صدایی که از عمق سیم‌ها و مدارهای الکترونیکی بیرون می‌آمد، اولین نشانه‌ی فروپاشی دیوارهای هستی‌شناختی‌مان بود که تا آن روز «درون» را، از «بیرون» جدا می‌کرد.

صدایی که از هیچ جا می‌آمد و به همه جا می‌رسید، اولین پیام‌آور عصری بود که قرار بود در آن مرز بین حضور و غیاب، نزدیکی و دوری، خود و دیگری، یکی بعد از دیگری در هم بپیچد. دیگر می‌توانستی با کسی حرف بزنی که صد کیلومتر آن‌سوتر نشسته بود؛ این حضورِ بدون بدن، معنای دیگری به رابطه داد.

گفت‌وگو، از کنش بدنی و مکانی، به کنشی وابسته به سیم تلفن بدل شد. زنگ تلفن اعلام ورود فناوری به زندگی روزمره بود و شاید آغاز تحولی که حالا چهار دهه بعد دارد ما را به مرز مواجهه با موجوداتی می‌رساند که نه کاملاً انسان‌اند و نه کاملاً ماشین، چیزی در میانه، موجوداتی که از تلاقی ذهن انسانی و قدرت محاسبه پدید آمده‌اند و شاید قرارست در امتدادِ انسان، به موجودی فرا انسانی بدل شوند که ادعا می‌کنند نه تنها می‌اندیشند، بلکه می‌فهمند، احساس می‌کنند، و حتی رؤیا می‌بینند.

شاید این عبارت ویتگنشتاین “حدود زبان من، حدود جهان من است.” در نگاه اول ساده به نظر برسد، اما دقتِ جراحی‌وار  ویتگنشتاین و یکی از عمیق‌ترین بینش‌های فلسفی را درباره ماهیت وجود انسانی نشان می‌دهد. زبان، بنیانِ واقعیت ماست. هرچه را که نمی‌توانیم بگوییم، نمی‌توانیم بیندیشیم و هرچه را هم که نمی‌توانیم بیندیشیم، نمی‌توانیم تجربه کنیم؛ و چیزی که نمی‌توانیم تجربه کنیم، برای ما وجود ندارد.

با تلفن برای اولین بار مرزهای زبان ما فراتر از دیوارهای خانه کشیده شد، اما هنوز نمی‌دانستیم که این فقط اولین قدم در مسیری‌ست که قرارست روزی خودِ مفهوم “حدود” را زیر سؤال ببرد.

حالا در عصری هستیم که هوش مصنوعی نه تنها دارد حدود زبان ما را مبهم می‌کند، بلکه ماهیت “من” را هم در جمله ویتگنشتاین به چالش می‌کشد، چون نمی‌دانیم دقیقا چه کسی دارد می‌گوید: «حدود زبان من؟» انسانی که با کیبورد تایپ می‌کند و الگوریتمی که جواب می‌دهد، یا موجود جدیدی که از تعامل این دو به وجود آمده و نه کاملاً انسان است و نه کاملا ماشین!

مژگان خلیلی

کابل ۲۴ یک خبرگزاری مستقل است، راوی رویدادهای تازه افغانستان و جهان در ۲۴ ساعت شبانه‌روز. کابل ۲۴ در بخش‌ بازتاب‌ خبرهای تازه، تهیه‌ گزارش‌، ارائه تحلیل‌های کارشناسانه و حمایت از حقوق انسانی همه مردم افغانستان به ویژه زنان و اقلیت‌ها، و تقویت‌ و ترویج آزادی‌های اساسی و انسانی فعال خواهد بود.