در باره‌ی فیلم پرسونا برگمان

فیلم پرسونا ساخته‌ی اینگمار برگمان محصول سال ۱۹۶۶، یکی از تأثیرگذارترین آثار تاریخ سینماست؛ فیلمی که مرز میان واقعیت و خیال، خود و دیگری، زبان و سکوت را می‌زداید.

کابل ۲۴: الیزابت ووگلر، بازیگر تئاتری که ناگهان از سخن گفتن بازمی‌ماند، برای درمان به ساحلی آرام می‌رود؛ پرستار جوانش آلما مأمور مراقبت از اوست. اما در گذر زمان، رابطه‌ی میان این دو زن از مرز مراقبت و گفت‌وگو می‌گذرد و به درهم‌ریختگی کامل هویت‌ها می‌رسد.

برگمان در Persona با نگاهی تیزبین به بحران خودآگاهی، نقاب‌های اجتماعی و شکنندگی زبان، سینمایی خلق می‌کند که به عمق روان انسان نفوذ می‌کند. این فیلم همواره در فهرست‌های مهم‌ترین آثار تاریخ سینما حضور دارد و منتقدانی چون سوزان سانتاگ، ژیل دلوز و لورا مالوی آن را متنی بنیادین برای فهم سینمای مدرن می‌دانند.

فیلم Persona نه‌تنها از مهم‌ترین آثار برگمان، بلکه نقطه‌ی عطفی در تاریخ اندیشه‌ی سینمایی است. فیلمی که در ظاهر روایتی ساده دارد، اما در لایه‌های درونی‌اش با مفاهیمی چون «هویت»، «دیگری»، «زبان»، «بدن» و «سینما» درگیر است.

واژه‌ی Persona در لاتین به معنای نقاب است؛ نقابی که بازیگر در تئاتر بر چهره می‌گذارد تا نقشی را ایفا کند. برگمان همین معنا را به قلب اثر خود می‌برد: ما در زندگی، نقاب‌هایی بر چهره داریم تا بتوانیم در برابر جهان دوام بیاوریم.

الیزابت — بازیگر تئاتر — نماد کسی است که ناگهان نقابش را کنار می‌گذارد و درمی‌یابد هیچ «خود» ثابتی در زیر آن وجود ندارد. سکوتش نه اعتراض، بلکه انکار زبان و هویت است: فروپاشی کامل «نقش».

آلما اما نماینده‌ی انسانی عادی است که هنوز در نقاب زندگی روزمره و اخلاقی خود فرو رفته؛ وقتی با الیزابت روبه‌رو می‌شود، به تدریج درمی‌یابد که چهره‌اش در دیگری انعکاس می‌یابد.

سکوت الیزابت مرکز ثقل فیلم است. او دیگر با زبان حرف نمی‌زند، چون زبان برایش دیگر ابزار معنا نیست، بلکه دروغی‌ست که انسان برای تحمل زندگی می‌سازد.

به تعبیر لاکان، زبان میل را سامان می‌دهد، اما هم‌زمان ما را از «ابژه‌ی میل» جدا می‌کند. الیزابت با امتناع از سخن گفتن، درواقع از ساختار نمادین زبان و نظم اجتماعی کناره می‌گیرد.

آلما در برابرش، با پرحرفی افراطی، این خلأ را پر می‌کند؛ اما هرچه بیشتر حرف می‌زند، بیشتر در سکوت الیزابت حل می‌شود.

در یکی از صحنه‌های کلیدی، برگمان چهره‌ی دو زن را در یک تصویر ادغام می‌کند؛ گویی سوژه‌ای واحد پدید آمده که میان میل و انکار در نوسان است.

پرسونا درباره‌ی خود سینما نیز هست. درباره‌ی خودِ تصویر و ماهیت بازنمایی. فیلم با تصاویری آغاز می‌شود از نگاتیو، فریم، پروژکتور و چهره‌هایی که در آتش و نور می‌سوزند — یعنی خودِ سینما در حال خودآشکارسازی است.

برگمان این بار نه داستانی برای روایت، بلکه ذهنی را برای تماشا پیش می‌کشد. مرز میان رؤیا، خیال و واقعیت عمداً محو می‌شود تا مخاطب نیز در این بازی از معنا تهی شود و بپرسد: آیا آن‌چه می‌بینم، «فیلم» است یا «روان»؟

برگمان با این جابه‌جایی‌ها نشان می‌دهد که انسان موجودی تجزیه‌شده است — میان میل به یکی‌شدن و وحشت از از‌دست‌دادن مرزها.

در بخش پایانی، برگمان حتی فرم سینما را از هم می‌پاشد: فیلم متوقف می‌شود، فریم می‌سوزد، و ما با آگاهی از «تماشاگر بودن» خود روبه‌رو می‌شویم. این همان لحظه‌ی «مرگ مؤلف» است؛ جایی که معنا نه از کارگردان، بلکه از ذهن مخاطب می‌جوشد.

برگمان در جایی گفته بود:

«من در Persona می‌خواستم نشان دهم که واقعیت سینمایی هم مثل واقعیت انسانی، چیزی جز نقاب و فریب نیست.»

کابل ۲۴ یک خبرگزاری مستقل است، راوی رویدادهای تازه افغانستان و جهان در ۲۴ ساعت شبانه‌روز. کابل ۲۴ در بخش‌ بازتاب‌ خبرهای تازه، تهیه‌ گزارش‌، ارائه تحلیل‌های کارشناسانه و حمایت از حقوق انسانی همه مردم افغانستان به ویژه زنان و اقلیت‌ها، و تقویت‌ و ترویج آزادی‌های اساسی و انسانی فعال خواهد بود.