«اسکار وایلد زمانی خاطرنشان کرد که پیشتر در لندن اثری از مِه به چشم نمیخورد تا روزی که ویستلر آن را نقاشی کرد. البته پیشتر هم خروار خروار مِه همهجا جولان میداد، فقط اگر نمونهی ویستلر نبود تا نگاهمان را به خود جلب کند، تشخیص چندوچون آن کمی دشوارتر میشد.
کابل ۲۴: میتوان اظهارات وایلد دربارهی ویستلر را در مورد هاپر نیز به کار برد؛ پیش از اینکه ادوارد هاپر دستبهکار نقاشیکردن شود، تانکتیلها، رستورانهای لیتل شِف، فرودگاهها، قطارها، هتلها و رستورانهای بین راهی چندانی در جهان وجود نداشت.»
آلن دوباتن فصل اول کتاب در باب مشاهده و ادراک [ترجمهی امیر امجد] را به شرحی بر تابلوهای ادوارد هاپر (نقاش امریکایی) اختصاص داده، در آخرین پاراگراف، اینها را نوشته که بالاتر خواندید.
به این جملات که رسیدم یاد ولادیمیر ناباکوف افتادم: «نویسندهی واقعی، کسی است که سیارات را به چرخش میاندازد، انسانی را در خواب خلق میکند و با شور و شوق با دندهی انسان بهخوابرفته ور میرود. برای نویسنده ارزش معینی وجود ندارد؛ باید خودش آنها را خلق کند. مادهی خام این جهان شاید بهاندازهی کافی واقعی باشد اما ابداً بهعنوان یک کل پذیرفتهشده وجود ندارد؛ آشفتگی است.
نویسنده به این آشفتگی میگوید که «بشو!» و بدین ترتیب به جهان اجازه میدهد تا تکانتکان بخورد، مخلوط شود و آنوقت است که میبینیم تکتک اتمهای جهان دوباره ترکیب شده است.» [دربارهی مسخ ـ ترجمهی فرزانه طاهری]
و بعد، یادم افتاد چند هفته پیش که یادداشتی نوشته بودم با تیتر «زندگی از هنر تقلید میکند»، چندین کامنت دریافت کردم از خوانندگانی که دلسوزانه تذکر داده بودند هنر است که از زندگی تقلید میکند، چون اگر چیزهای واقعی وجود نداشتند هنر هم وجود نداشت!
و بعد، یاد خاطرهای از سیوچند سال پیش افتادم که وسط گفتوگویی با رضا عابدینی، به من گفت اگر میخواهی این را بفهمی برو کتاب هنر چیست تولستوی را بخوان. جواب دادم از تولستوی خوشم نمیآید [جوانی است و خریت]، رضا چند ثانیه نگاهم کرد، در حالیکه با نگاهش سیلیام میزد گفت: «از تولستوی خوشت نمیاد؟ اگه تولستوی نبود، تو نبودی!»
بیشک هستند کسانی که بعد از خواندن همهی اینها بگویند قضیه چیست، دقیقاً دربارهی چه حرف میزنید. فقط میتوانم بگویم هر کس فهمیده باشد که کار هنر، خلق دنیاست نه تقلید واقعیت، تازه موفق شده در ابتدای جادهی درک هنر بایستد، وگرنه برای همیشه در مسیر اشتباهی گموگور میشود.
کار هنر بازآفرینی دنیاست تا بتوانیم ببینیم و بشنویم.
هنرمند چیزی به ما نمیگوید بلکه چیزی به ما نشان میدهد.
بدون هنر، کر و کوریم، هر چند میبینیم و میشنویم.
بدون هنر، واقعیت چیزی جز آشفتگی و پراکندگی نیست.