چرا نباید کتاب بخوانیم؟

طرح این پرسش می‌تواند عجیب باشد و سبب شگفتی‌مان شود. اگر چنین باشد این نوشته به هدف خود دست یافته است. همه‌ی پرسش‌های مهم در آغاز، و پیش از آن‌که به عادتِ ذهنیِ آدمیان بدل شوند، سبب شگفتی و حیرت بوده‌اند.

دکتر سید مسلم مدنی

به‌شگفت‌آمدنِ ذهن برای اندیشیدن، درست مانند نخستین لرزه‌ی تن برای رقص است.

شگفتی، ذهن را در آستانه‌ی انفجارِ اندیشیدن قرار می‌دهد.

کابل ۲۴: شگفتی، روح را تشنه می‌کند و تکاپویی پویا در جانِ اندیشه‌ورز درانداخته و او را در بیابان طلب (جست‌وجو) با سودای یافتن حقیقت، به این‌سو و آن‌سو می‌کشاند و ذره‌ذره از نادانی‌اش می‌کاهد.

آب کم جو، تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست

بدون شگفتی، ذهن آدمی هم‌چون مردابی راکد است که علیرغم انباشتِ انبوهی از داده‌ها، عاری از سیالیت و حرکت بوده و گندابِ ایستای آن جان اندیشمند را در خود غرق ساخته و به خفتنی ابدی دچار می‌سازد.

شگفتی که نباشد، ذهن نمی‌لرزد؛ مفاهیم رقص نمی‌کنند و تن‌افشانیِ جملاتْ هماهنگیِ موسیقایی را نثارمان نخواهد کرد تا شنوای آهنگ خوش اندیشه باشیم.

بیهوده نیست که افلاطون، شگفتی (حیرت) را آغاز فلسفه می‌دانست. یادگارهای ژرف اندیشه‌ی بشری، برایند حیرت اندیشمندند.

شگفتی (حیرت) با شکستن، خُرد کردن و برهم‌زدنِ «عادت» آغاز می‌شود:

از خلاف‌‌آمدِ عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

عادت‌ها درست مانند زنجیر می‌مانند. زنجیر دست‌وپای انسان را می‌بندد و او را از حرکت بازمی‌دارد. عادت‌ها نیز ذهن ما را بسته نگاه می‌دارند تا نیندیشیم؛ تا حرکت نکنیم.

فکر کردن، همان حرکت ذهن است و هر حرکتی بی‌تردید ایجادِ تغییر خواهد کرد. تغییر در باورها، تغییر در رفتارها و تغییر در شخصیت فرد و جامعه. با آغازِ اندیشیدن، ما دیگر هرگز آن آدمی که پیش از اندیشه بودیم، نخواهیم بود.

هرچه بر گستره و ژرفای اندیشه افزوده شود، تغییرات نیز عمیق‌تر خواهند بود.
بنابراین مسیر اندیشه‌ورزی، مسیر «عادت‌زدایی» است. اما متاسفانه ما آدمیان خیلی زود به همه‌چیز، حتی کتاب‌خواندن، عادت می‌کنیم.

کتاب‌خواندنی که عادت شود و بر بستر عادت‌های جامعه پیش رود، هیچ تغییری ایجاد نخواهد کرد؛ زیرا اندیشه را به حرکت وانمی‌دارد. جالب است بدانید که بیشتر کتاب‌خوان‌ها نمی‌اندیشند. زیرا آنها به کتاب‌خواندن عادت کرده‌اند.

آنها اسیرِ کتاب‌هایی می‌شوند که می‌خوانند. به بیان دیگر درست در مسیرِ مخالفِ هدفِ کتاب‌خواندن پیش می‌روند. کتاب‌خواندن اگر به عادت تبدیل شود، انجام‌ندادنش انسان را دچار گونه‌ای کمبود عاطفی ـ روانی می‌کند، اما انجام‌دادنش چیزی بر هستیِ ما نمی‌افزاید و کانون وجودمان را با پرسشی به آشوب وانمی‌دارد.

یادمان باشد «پرسش» موتور محرک اندیشه و «پاسخ» کلید خاموشی آن است. کتاب‌ها انبوهی از پاسخ‌ها هستند که سبب گم‌شدن پرسش شده و میان ذهن و پرسش دیواری بلند فراز می‌کنند. فراموش نکنیم که «پرسیدن از پاسخ‌دادن مهم‌تر است». پرسش‌ها جاودانی‌ و پاسخ‌ها گذری هستند.

با این اشاره‌ی کوتاه درمی‌یابیم که کتاب‌خواندن چقدر خطرناک است. کتاب‌خواندن به آسانی و در بیشتر موارد به ضد خود تبدیل شده و راه اندیشه‌ و تغییر را بر فرد و جامعه می‌بندد.

اگر با خواندن کتابی احساس آرامش کردیم، باورهای پیشینی‌مان محترم شمرده شد و در حصاری از امنیت قرار گرفت، نیاز به تغییر در جان‌مان جوانه نزد و گمان کردیم که باید بر همان چیزی که بودیم استوار بمانیم، از آن کتاب‌خواندن جان و جهان‌مان سودی نخواهد برد.

اما اگر کتاب‌خواندن «قرار» را از ما گرفت و «بی‌قراری» را پیشاروی‌مان نهاد؛ پرسش‌های بزرگ بر جان‌مان آشوب افکند و ذهن‌مان را دچار شگفتی کرد؛ سبب شد تا خود را میان زمینِ پیشین و آسمانِ پیش‌روی سرگردان ببینیم و سایه‌ی «شک مقدس» را بر سپهر باورهامان گسترد، آن‌گاه جان‌مان در مسیر حرکت اقیانوس اندیشه قرار خواهد گرفت و برخواهد آشفت؛ تغییر خواهد کرد و خلعت زیبای سیالیت خواهد پوشید. جانِ دیگرشده، جهان را نیز دیگر خواهد کرد: جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود.

اکنون زمان تصمیم بزرگ است: کتاب بخوانیم یا نخوانیم؟

مدیر خبرگزاری
کابل ۲۴ یک خبرگزاری مستقل است، راوی رویدادهای تازه افغانستان و جهان در ۲۴ ساعت شبانه‌روز. کابل ۲۴ در بخش‌ بازتاب‌ خبرهای تازه، تهیه‌ گزارش‌، ارائه تحلیل‌های کارشناسانه و حمایت از حقوق انسانی همه مردم افغانستان به ویژه زنان و اقلیت‌ها، و تقویت‌ و ترویج آزادی‌های اساسی و انسانی فعال خواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *