استاد زریاب از نظر من دو کار متفاوت داشت یکی قصهگویی فولکلور که فولکور برایش تبدیل به یک استراتژی معرفتی برای بازسازی زبان فارسی در افغانستان شد و تلاش میشد که هم سطح کشور همسایه در حوزهی زبان فارسی شویم.
دکتر فرح مصطفوی
خواستم نکاتی چندی را درباره قصهگویی و استراتژی ادبیات استاد زریاب را اینجا شریک کنم. من شناخت شخصی از استاد زریاب نداشتم حداقل از قلم دوستانی که با او رابطهی نزدیک کاری، نشست، برخواست و شناخت بیشتر داشتند نخواندم که استاد زریاب کار راهبردی در زمینهی ادبیات انجام میداد، یعنی جدائی از قصهگویی و اصلاح خبر در باره راهبرد ادبيات استاد زریاب نوشته باشند.
کابل ۲۴: استاد زریاب احیاگر زبان فارسی در دو دههی پسین در افغانستان است. احیاگری و اصلاحگری بدون دانش ادبیات و راهبرد مدون ممکن نیست. استاد زریاب برای من بیشتر از داستاننویس یک استراتژیست ادبیات است.
استاد زریاب را در چهرهی یک استاد کارکشته و استراتژيست ادبیات فارسی میبینم که برای امروز و فردای زبان فارسی در افغانستان راهکارها و پالیسیها، برنامهها و طرحها، کارویژه و پلان منظم داشت و هنوز استراتژی مدون او اجرا میشود.
من استاد زریاب را در همین تعریف بیشتر میشناسم. این بعدی زندگی و کارنامهاش مهمتر از داستانهایش است. همانگونه که اشاره شد اشراف داشتن به ادبیات و مسائل آن او را به سمت استراتژیست ادبیات کشاند.
داستاننویسی و قصهگویی استاد زریاب یکی از بخشهای مهم و برجسته زندگیاش را شکل میدهد. به نظرم در قصهگویی رویکرد و شیوه متفاوت دارد او قصهگویی فولکلور است.
یعنی ذخیره نمادین باقی مانده از گذشته را با ادبيات امروز یکجا میکند. از آنجایی که فولکور مجموعهای از دانشها، هنرها، ادبیات، معماری، صنایع، اعتقادات و معانیای است که بطور تاریخی در درون زندگی یک قوم یا گروه یا ملت شکل گرفته است همینطور فولکلور پدیدهای مدرن هم است که در گذشته وجود نداشت، در گذشته مردم با این دانش قومی زندگی میکردند.
استاد زریاب از نظر من دو کار متفاوت داشت یکی قصهگویی فولکلور که فولکور برایش تبدیل به یک استراتژی معرفتی برای بازسازی زبان فارسی در افغانستان شد و تلاش میشد که هم سطح کشور همسایه در حوزهی زبان فارسی شویم.
و دیگر استاد زریاب همزمان با دو کار درگیر بود یکی قصهگویی، قصهگویی که داشتههای کلاسیک را با زبان روز باهم و یکجا کار میکرد. برای مخاطبان بیرونی قصهگویی استاد زریاب جذابیت نداشت.
نمیدانم در حوزهی داستان، رمان و قصهگویی چرا خودش نمیخواست با ادبيات جهان سخن کند، شاید میخواست زمان و فرصت چنین کاری میسر نبوده است. بدون تردید استاد زریاب در داستان برای خوانندگان خارجی مطرح نشد.
گلنار آينه؛ یکی از شاهکاریهایش بسیار کم خواننده ایرانی دارد. فراموش مان نشود که استاد زریاب نتوانست تا سرحد خالد حسینی و عتيق رحیمی در حوزهی مخاطبان خارجی پیش برود و مطرح شود.
استراتژی ادبیات استاد زریاب برای آوردن اصلاحات و معیاری سازی در فضای عمومی ثمربخش است. کارنامهی راهبردی استاد در دورانِ اصلاحات بهزعمِ مخاطبانِ ادبیات داخل درخشان و قابلِ قبول بود/ است.
استادزریاب قادر نشد تا به شکل تخصصیتر برای ادبيات مدرن جهان از حوزهی ادبیات فارسی کار کند ولی استراتژی ادبیات زریاب موجب ارتقا و تغيير مسیر نويسندگان افغانستانی در داخل و خارج کشور شد. استراتژی ادبیات که زریابعملی و تطبیق میکرد اندیشهای بود.
در کل کارگزاران ادبیات و نویسندگان داخلی مان قادر نشدهاند اینکه ادبیاتِ مدرن با فلسفه و زیباییشناسیِ برآمده از آن و نیز با هنرهای دیگر و پلتفرم و کانتکست افغانستان را به جهان معرفی کنند و اینکه نسبت با جهان دارد و به آن مرتبط و پیوسته است.
استاد زریاب به عنوان یگانه استراتژیست ادبیات زبان فارسی افغانستانی به دنبال ارتقای هرچه بیشتر محتوای گویش و خبر بود و راهبرد ادبیات او یک خروجیِ پسندیده و یک بهرهوریِ مطلوب آن هم در حوزهی تخصصی ادبیات، زبان فارسی در بخش خبر و گویش در حدی در سخنرانیها و اعلامیهها و نوشتن مطالب داشت.
آنچه که امروز از استراتژی ادبیات زریاب به عنوان خروجی میتوان یاد کنیم خبر معیاری و اجتناب از کارگیری واژگان غیرفارسی در نوشتن است.
گاهی فکر میکنم که استادزریاب با بزرگی تمام خودش را وقف من و شما در داخل افغانستان کرد تا ادبيات امروز مان در داخل معیاری شود و خودش از رفتن به سمت مطرح شدن ادبیات فارسی-جهانی باز ماند.