به موازات بدلکاری موجود، جلوههای ویژه میدانی و بصری با ظرافت و کیفیت بالایی رخ نمایی میکند تا بودجه ۲۲۵ میلیون دلاری تخمین زده شده برای فیلم گویای یکی دیگر از المانهای ممیزه سینمای نئوکلاسیک در هالیوود باشد.
فیلم با تداعی فلاشبکی از سال ۱۹۸۹ و پیست رالی اتومبیلرانی و مرگ عمدی «جک» پدر «جیکوب» و «دام» توسط «کنی لیندر» رقیب در مسابقه آغاز میشود. اختلاف دو برادر درام پیشرو را به گره با تضاد آشکار تبدیل میکند.
وصل شدن به زمان حال و متعاقبا فرو رفتن در فلاشبکها و مرور خاطرات گذشته، شخصیت «دام» را به عمق برده تا در کنار بازی او، شاهد ساختار خطی بر همزن توسط پیشنماهایی باشیم که هر کدام رازی از دو برادر را بازگو میکند تا به مرور شخصیتهای در سایه به بازنمایی کامل در مسیر فرم دهی اطلاعاتی برسند.
کاشت سقوط هواپیمای «آقای هیچکس» با بازی «کرت راسل» در محوطه کوهستانی بهانهایاست برای گردهمایی گروه «سریع و خشن» و شروع حرکت تماتیک تیمی که آفرود جادهای و پیدا کردن هواپیما و درگیری با افراد ناشناسی را شامل میشود که به دنبال کیت گرانبهایی برای تشکیلات خود در لندن هستند.
سکانسی از حال توام با صحنههای تعقیب و گریز با میزانسنهایی برگرفته از موقعیتهای سخت که به سکانس افتتاحیه مسابقات نسکار در گذشته پیوند خورده تا ضرباهنگی پردامنه را برای سری جدید اثر با نام «F۹: The Fast Saga» رقم بزند که متعاقبا میتواند در بازشناسایی سبک نئوکلاسیک و رد پای آشکار آن بر فیلم صحه بگذارد.
تناوب تقطیعهای سریع و تعویض اندازه نماهای خارجی واید به مدیوم و کلوزآپهای داخلی برگ برنده فیلمساز همچون سریهای قبلی این مجموعه است. میتوان جنس تدوین را نیز به صفات ممیزه سبکشناسی سینمای مورد بحث الصاق کرد تا همواره مدیریت هالیوود در بحرانهای نظیر با توسل به این سبک آشتی مخاطبانش با سالنهای سینما را بدین شیوه برقرار کند و خود را از ورطه ورشکستگی نجات دهد.
به موازات این روند نمیتوان از نقش مثبت غولهای آنلاین مانند «HBO MAX»، «Amazon»، «Netflix» و سایرین غافل شد، ساز و کاری بهینه که در این ایام کام اقتصادی رسانههای برخط را برای مخاطبان محافظهکار در منازل شیرین کرده است، اتفاقی که در اینجا نیز به عهده «HBO MAX» است.
تهیهکنندگان برای شکستن رکوردهای آنلاین و سالنهای سینما از تعداد انبوهی از ستارگان جهان مُد، ورزش و موسیقی در کنار سوپراستارهای سینمایی سود جستهاند تا گیشه را به تسخیر خود در آورند، ستارگانی همچون «کاردی. بی»، «لوداکریس»، «شارلیز ترون»، «جان سینا»، «وین دیزل»، «هلن میرِن» و سایرین که بهانهای برای بینندگان فیلم باقی نگذارند، رویدادی که در عمل نیز این روزها با موفقیت همراه است.
رویارویی دو برادر «جیکوب» و «دام» با پیرنگ رقابت توسط شخصیت محوری «کلیفر» با بازی «شارلیز ترون» فیلم را در دام کلیشههای رایج استودیویی گرفتار میکند تا تکلیف حدس زدن مخاطب را در ادامه راحت کند. موضوعیت «پروژه آریس» و کیت گمشده برای بازسازی پروژه، طراحی صحنه را به جزییات فراوانی در حوزه فناوری رایانهای و تکنولوژیکی مجهز میکند تا کماکان ترفندی برای پیشبرد گرهافکنیهای موجود در بافت پیرنگ اصلی باشد.
دیالوگهای فرامتن و زیرمتن ابزاری دیگر برای نویسندگان فیلمنامه است تا براساس کاراکترهای «اسکات تامپسون» (خالق داستانهای سریع و خشن) کنشمندی را در صحنههای غیراکشن به سکانسهای ماجراجویانه موجود پیوست کند تا پیشروی روایت به بازدهی مطلوبی دست یابد، اگرچه که در پارهای از پلانها شدت و حدت دیالوگها در مسیر اطلاعرسانی به مخاطب در دام ابتذال افتاده و نوعی اعتراف شخصیتها را به دنبال دارد.
در امتداد این فرآیند، امر «رجز خوانی» نیز از تکنیکهای روایی دیگری است تا مانند سریهای قبلی نوعی انرژی متراکم شده براساس خشم نهانی در نقشها را به مصرف برساند.
میزانسنهای پستمدرن با ارجاعات میزانسنی به فیلم «داستان وست ساید» ۱۹۶۱ در ابتدای پرده میانی به جهت تداعی و حصول مسابقات مرگ خیابانی، مجموعه اتفاقات در مسیر رویدادهای تصادفی در طول روایت را به خردهپیرنگهای برخی شخصیتهای فرعی مبتلا میکند تا ریتمسازی ۱۴۵ دقیقهای اثر به راندمان مطلوبی دست یابد، خردهپیرنگهایی که به بدنه پیرنگ اصلی قصه گاها نمیچسبد و روایت را از مسیر اصلی خود دور میکند.
تعدد لوکیشنهای خارجی شهری مانند لندن، توکیو، کلن، ادینبورگ و غیره، خرده پیرنگهای مفروض را به کاشتهای اولیه تا نقطه میانی فیلم دچار میکند تا در خروجی پرده آخر به همبستگی و وحدت داستانی برسند امری که در سیر علت و معلولی دومینوی روایی فیلمساز به همنهشتی بهینهشدهای دست نمییابد.
طراحی صحنههای خارجی و داخلی با جزییات فراوان در شهرهای لندن، توکیو و ادینبورگ و استفاده از خودروهای سوپرمدلی نظیر مک لارن، فِراری، لامبورگینی و رضوانی، فیلم را در مسیر روند تولیدات پرهزینه «Big Production» قرار میدهد و در این سیر صعودی نمیتوان از طراحی پرهزینه میزانسنهای استروسکوپ برحذر ماند تا جاییکه خود بر زیبایی بصری موجود میافزاید، از جمله این نوع از میزانسنها میتوان به حضور شاتل فضایی در اتمسفر جو زمین یا حضور کرین یا هلیشاتهای متعدد بین سوژههای جادهای نام برد، میزانسنهایی که «سریع و خشن» را بر اصالت خود استوارتر میسازد.
تجربه بُعد رانندگی در فضا توسط بازیگران طنز مجموعه «تایرس گیبسون» در نقش «رومن پیرس» و «لوداکریس» در نقش «تِج پارکر»، «سریع و خشن ۹» را از بُعد زمینی خود جدا و به تجربهای در فضا و خارج از بردارهای زمینی بسط میدهد تا قصه را در فضا با رصد و نابودی ماهواره جاسوسی بر پایه آنتاگونیست موجود با محوریت شخصیت «کلیفر» سوق دهد. مرکز فرماندهی اصلی «کلیفر» و دولت تحت حمایت او بر خلاف تمام کلیشههایی همچون سری «جیمزباند»ها و «بیوه سیاه» و … توسط تیم «تورتو»ها و یارانشان منهدم نمیشود تا از ظرفیت گسترده «کلیفر» در قسمتهای آتی استفاده شود.
نماهای هلی شات و کرین نیز بر القای وجوبی عطف نقطه میانی فیلم میافزاید تا براساس کنشها و کشمکش بین شخصیتهای اصلی و مکمل در صحنههای اکشن اثر به چهار پرده بر اساس نظریه «کریستین تامسون» تقسیم شود تا کماکان طول پرده دوم که خود به پرده دو و سه منقسم میشود با هیجان و ریتم بالاتری توام شود.
خلق موقعیتهای خطرناک و یونیک مانند حضور «جیکوب» به روی کشنده ۲۴ چرخ و درگیری فیزیکی او به روی سطح کشنده با کاراکترهای متقابل به موازات مانورهای «دام»، «میا» و «لِتی» با بازی «میشله رودریگز» همسر «دام» نقطه اوجی قدرتمند و پرهزینه را برای «F۹» به ارمغان میآورد. خلاقیت فیلمساز در صحنه آخر، با پایانی باز پس از تیتراژ به کاشت کاراکتر «دکارد شاو» با بازی «جیسون استاتهام» در نسخه ششم پیوند خورده تا خبر از دو قسمت جدید مجموعه «سریع و خشن» در سالهای ۲۰۲۳ و ۲۰۲۴ دهد.
رضا بهکام