شاید امروز باور به مسطح بودن کره زمین را «احمقانه» و «غیر عقلانی» بیابیم اما بیایید خود را لحظهای جای اجدادمان بگذاریم: پایت را به زمین بکوب! کاملا مسطح است غیر از این است؟ کدام انسان نادانی میتوانست تصور کند زمین گرد است؟ «عقل سلیم» به آنان چه میگفت؟
کابل۲۴: مرد خشمگین روایتگر داستان هیئت منصفه ای است که بایستی درباره نوجوانی که متهم به قتل پدر خویش است تصمیم بگیرد. اگر درباره وقوع قتل اطمینان یابند نوجوان اعدام خواهد شد و در صورت داشتن هرگونه شکی باید وی را تبرئه کنند.
ظاهرا تمامی شواهد بر علیه متهم است: پیرمردی که صدای دعوا و مرافه ی پدر و پسر را شنیده، پیرزنی که صحنه قتل را از آپارتمان روبرو هنگام عبور لوکوموتیو دیده، متهم که ادعا میکند.
هنگام وقوع قتل در سینما بوده داستان فیلم را به یاد نمیآورد، پدر با چاقویی که عین آن را نوجوان از سمساری خریده بوده کشته شده و غیره. کافی نیست؟!
هر عقل و خرد سالمی میتواند دو دو تا چهارتا کند و «حقیقت» را دریابد، این حقیقت که نوجوان قاتل پدرخویش است.
جلسه هیئت منصفه شروع میشود و در حالی که اعضا هیئت منصفه متفق القول درباره «حقیقت»ی که عقل سلیم به آنان میگوید «اطمینان» دارند، هنری فوندا [نام افراد در فیلم ذکر نمی شود بنابرین از نام بازیگران واقعی آنان استفاده می کنم] سخنش را با این عبارت آغاز میکند؛ «I dont know»! از نظر فوندا همه زیادی درباره همه چیز «مطمئن» به نظر میرسند و از اعضا درخواست میکند یک ساعت وقت بگذارند و در اینباره بحث کنند.
تکه کلام های تکراری او در سرتاسر فیلم عبارتند از نمی دانم، شک دارم،احتمالش هست. فوندا درباره هیچ چیز اطمینان ندارد و میخواهد همه چیز را به «تجربه» در آورد:
برای اطمینان از این ادعا که چاقویی که نوجوان با آن پدرش را کشته محله وقوع قتل را زیر پا میگذارد و چاقویی عین آن را مییابد. صحنه ای که پیرمرد افلیج صدای دعوا را شنیده را دوباره «تکرار» میکند و غیره.
در حالی که همه سر جایشان نشسته اند و میخواهند حقیقت را به یاری عقل و خرد سلیمشان -که ما آدمیان باور داریم همواره ما را به سوی واقعیت رهنموند میکند- کشف کنند، فوندا درباره همه چیز شک دارد و میخواهد آن را «بیازماید.» در حالی که فوندا در ابتدا تنهاست لحظه به لحظه به هواداران او افزوده میشود و دیگر سخنان او به نظر احمقانه نمیآید و حالا دیگران از او پشتیبانی میکنند. ماجرا آشنا به نظر میرسد، اینطور نیست؟
اگر امروز از شما بپرسند زمین مسطح است یا گرد حتما با اعتماد به نفس پاسخ میدهید گرد! ولی ماجرا به این سادگی نیست در آن زمان هر عقل سلیمی میدانست زمین مسطح است زیرا هنوز ابزار پیشرفته علم نجوم اختراع نشده بود و هیچکس گرد بودن زمین را به چشم خود ندیده بود.
امروزه نیز هزاران مدعای تجربی خلاف عقل سلیم وجود دارد که شما ممکن است به این علت که به چشم خود آن را ندیده اید باور نکنید و گالیله ها را آتش بزنید.
عقل سلیم همان چیزی که فلاسفه آن را Common sense مینامند. در فرهنگ توصیفی علوم تربیتی (فراهانی، 1378) در معنای آن آمده است: «قضاوت خوب و منطقی و استعداد برگزیدن نوع درست عمل در امور عملی بدون مراجعه و توسل به تئوری ساخته شده است.»
متاسفانه اموری که عقلا و منطقا درست به نظر میآید ممکن است در مواردی خلاف تجربه و آزمون از آب در بیاید، چراکه عقل آدمی برای کشف واقعیت ها تکامل پیدا نکرده، بلکه برای حل مشکلاتی که اجداد ما 200 هزار سال پیش با آن روبرو بودهاند به شکل امروز تکوین پیدا کرده است.
ذهن انسان یک ماشین منطقی نیست بلکه برای پردازش اموری که مربوط به حیات و تولید مثل اوست برنامه ریزی شده است. گالیله، کوپرنیک، داروین، استیون هاوکینگ همان «هنری فوندا» های دنیای واقعی هستند. آن ها تمسخر، طرد و تهمت غیر عقلانی بودن را به جان می خرند تا حقیقت را به ما نشان دهند.
جدید ترین Common sense که امروز روشنگران با آن سر و کله می زنند
مسئله Folk psychology است که دربرابر آن دستاورد های نوین Cognitive science قرار دارد. Folk psychology یا روانشناسی عامیانه در پی این است که با استفاده از تلقی های گزاراه ای که هریک از ما به آن دسترسی داریم رفتار آدمی را تبیین کند.
برای نمونه می توان از مسئله توهم اراده آزاد نام برد که بر خلاف روانشناسی درون ذهن ما پژوهش های علوم اعصاب شناختی نشان میدهد که به احتمال زیاد اراده زایید ذهن ماست و اطلاعات پیش تر از آن در قسمت های غیرهشیار مغز پردازش شده است و تنها نتایج آن وارد هشیاری شده است.
به عنوان مثالی دیگر آلبرت الیس که روانشناسان معتقد به علمی بودن نظریات وی هستند معتقد بود شناخت مقدم بر هیجان است و در اینباره استدلال های به ظاهر معقولی ارائه میدهد ولی شواهد علوم اعصاب کسانی همچون آنتونیو داماسیو و ژک پانکسپ موید آن نیست.
با اینکه نظریه های الیس، راجرز، فرانکل، آرون بک، هورنای، فروید و دیگران منطقی به نظر می آیند با پژوهش های علوم شناختی سازگار نیستند.
باید منتظر آینده ماند تا تبیین های تکاملی، شناختی و علوم اعصاب به مرور زمان جای خود را باز کنند، همانطور که باور به گرد بودن کره زمین مدت زمان زیادی برد.
مخالفان هنری فوندا در 12 مرد خشمگین را به یاد بیاورید، آنان چه کسانی هستند؟
مهم ترین مخالف وی با بازی درخشان لی.جی.کاب نخستین دیالوگش را فیلم اینگونه بیان میکند: «بدون هیچ احساسات شخصی صرفا بر اساس حقایق…» و در پایان فیلم هویدا میگردد چگونه این ادعا که انسان میتواند حقایق را بدون احساسات و انگیزه های درونی بررسی کند پوچ به نظر میرسد.
همان ادعایی که توماس کون جامعه شناس علم کرد و باعث مخالفت فلاسفه علمی شد که تا آن روز تصور می کردند علم فرآیندی است مقدس به دور از احساسات شخصی دانشمندان.
دومین مخالف اصلی فوندا مردی است بسیار منطقی و موقر با بازی ای.جی.مارشال که احتمالا منطقی ترین فرد گروه است، او نیز مانند فوندا مردی است شریف که تنها هدفش مشخص شدن حقیقت است ولی توسط ظواهر عقل سلیم فریب میخورد.
این فرد شاید نمادی است از تمامی کسانی که شرافت مندانه برای پرده برداشتن از حقیقت تلاش کردند ولی به علت بهره نبردن از تجربه ی مستقیم پس از سال ها نقاط ضعف جدی نظریاتشان آشکار شد.
یکی دیگر از مخالفان فوندا مردی است خوشگذران، شوخ و بیحوصله با بازی جک واردن که همهچیز را به بازی میگیرد و نتیجه دادگاه هیچ اهمیتی برای وی ندارد و هدفش چیزی نیست جز رسیدن به موقع به بازی بیسبال.
او نمادی است از بسیاری از مردم که حقیقت برای آنان هیچ اهمیتی ندارد: یک روز میخوانند خدا آدم را آفرید و فردا میخوانند انسان از موجودات پستتر تکامل پیدا کرد. که چه؟! برای آنان تنها لذت از زندگی مهم است و دشوار بتوان آنان را به فلسفیدن و تحلیل کردن علاقهمند کرد.
و به عنوان نکته آخر زبان دیالکتیکی هنری فوندا در فیلم تا چه حد زیباست. فوندا مانند سقراط بیطرفانه وارد بحث و جدل میشود و تلاش میکند نقاط ضعف مخالفشان را با ظرافت آشکار سازد یا گاهی از زبان خود آنان بیرون بکشد.
بهنام نجم الدین