بی‌خانمانی

آیا بین خانه‌ها، خیابان‌ها و ریخت و تمدن یک شهر، با تفکر، احساس و باورهای ساکنان آن، ارتباط و تعامل وجود دارد؟

کدام یک به دیگری شکل داده‌اند؟ چه قبول داشته باشیم که «خانه» به نحوه‌ی وجودِ ما، هویت و موجودیت می‌بخشد یا عکسِ آن را بپذیریم و چه بگوییم که این ارتباط، دو طرفه است، حتی تصور یک ساعت بی‌خانمانی، برای‌مان مساوی است با اضطراب و عدم امنیتی غیرقابل‌وصف و بحرانی عمیق. چرا؟

کابل ۲۴: ممکن است جواب بدهیم چون خانه همان فضایی است که رفیق غار و تنهایی ماست، پوشاننده‌ی تاریکی‌های درون و عریانی فکر و زبان‌مان، و بی‌حد و بسیار به ما نزدیک. شاید!

اما اگر کمی عمیق‌تر از این، «خانه» را ببینیم چیزی بیش‌تر از سطح ظاهری‌اش، باید گفت؛ «خانه» قرارست به ما حس «جای‌داری» و «سکنی‌گزیدن» در یک حالت وجودی ببخشد، چیزی که برای «کیستی»ِما، امر حیاتی است.

نفسِ‌ زیستن در این وضعی که ما هستیم؛ آواره‌گانی سرگردان روی زمینی رها در کیهانی بیکران! ریشه داشتن در جایی و مکانی، و بودن در افقی از «وجودِ‌ امن» را، برای‌مان به مهم‌ترین نیاز روحی‌ بدل می‌کند.

و اگر با همین منظر، کمی در منظور ِهایدگر از «درخانه بودن» و «احساسِ غربتِ»‌ویتگنشتاین در نسبت با زمانه‌اش، دقیق شویم ناگهان متوجه می‌شویم همه‌ی ما مدرن‌زده‌های این عصر، بی‌خانمان و آواره هستیم!

به باور هایدگر، ما آدمیانِ مدرن نسبت به «چگونگی سکونت» و «چگونه در خانه‌بودن » دچار فراموشی شده‌ایم، چون بدون این که «مکان» را تحت سکونت خود دربیاوریم، تنها در آن حضور داریم.

از نگاه او، «مکان» چیزی بیشتر از مجموعه‌ای منفرد از عناصرست و ما نمی‌توانیم به انسان‌ها فکر کنیم؛ بدون این‌که آن‌ها را به عنوان کسانی که در جهان جای گرفته‌اند، در نظر بگیریم.

از نگاه او، «سکنی‌داشتن» در معنای اصیلش، نوعی «بودن» را معنی می‌دهد. او «سکونت» را صرف جای‌گیری در یک فضا و مکان نمی‌داند و از دو گونه حضور در فضا نام می‌برد: «اقامت»و«سکونت».

«اقامت» وقتی اتفاق می‌افتد که ما در فضاهایی مثل محل کار هستیم، یا پشت فرمان توی بزرگراه. اما «سکونت» یعنی «محافظت کردن» و «خانه» درواقع، حصاری است که انسان برای آزادی‌اش می‌سازد.

«سکونت» از نظر هایدگر، فرآیندی است که ما در جریان آن، «مکان بودن» را تبدیل به خانه کرده و با چهار منبع اصلی تفکر؛ یعنی «خدا»، «خود»، «آسمان» و «زمین» هماهنگی و‌تعادل برقرار می‌کنیم. از‌این‌رو؛ «سکنی‌گزیدن»، برقراری پیوندی پرمعناست بین انسان و این محیط مفروض.

به نظر او سکونت در سرشت خودش، یعنی زندگی بر روی زمین، زیر آسمان، «حفاظت» از آن‌ها و دریافت رازشان! و نه بهره‌کشی از آن‌ها، کاری که امروزه دارد انجام می‌شود.

بنابراین بی‌خانمانی از نظر هایدگر، بیش از آن‌که نداشتن سقف بالای سر باشد بیگانگی از چنین تعادلی است، تعادل بین امر معنوی رازآلود و امر مادی، و بین زمین و آسمان.

حالا باید بپرسیم:

اصلا چرا ما آدمیان مدرن، برای فهم نحوه‌ی وجودی‌مان، به چنین تعادلی نیاز داریم؟

و آیا با توجه به شرایط عصری که در آن به‌سر می‌بریم، چنین تعادلی می‌تواند برقرار شود؟

مژگان خلیلی

مدیر خبرگزاری
کابل ۲۴ یک خبرگزاری مستقل است، راوی رویدادهای تازه افغانستان و جهان در ۲۴ ساعت شبانه‌روز. کابل ۲۴ در بخش‌ بازتاب‌ خبرهای تازه، تهیه‌ گزارش‌، ارائه تحلیل‌های کارشناسانه و حمایت از حقوق انسانی همه مردم افغانستان به ویژه زنان و اقلیت‌ها، و تقویت‌ و ترویج آزادی‌های اساسی و انسانی فعال خواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *